خطبه143
[143]
ومن خطبة له عليه السلام
في الاستسقاء [وفيه تنبيه العباد إلى وجوب استغاثة رحمة الله إذا حبس عنهم رحمة المطر]
أَلاَ وَإِنَّ الاََْرْضَ الَّتِي تَحْمِلُكُم، وَالسَّماءَ الَّتِي تُظِلُّكُمْ مُطِيعَتَانِ لِرَبِّكُمْ، وَمَا أَصْبَحَتَا تَجُودَانِ لَكُمْ بِبَرَكَتِهِمَا تَوَجُّعاً لَكُمْ، وَلاَ زُلْفَةًإِلَيْكُمْ، وَلاَ لِخَيْرٍ تَرْجُوَانِهِ مِنْكُمْ، وَلكِنْ أُمِرَتَا بِمَنَافِعِكُمْ فَأَطَاعَتَا، وَأُقِيمَتَا عَلَى حُدُودِ مَصَالِحِكُمْ فَقَامَتَا.
إِنَّ اللهَ يَبْتَلِي عِبَادَهُ عِنْدَ الاََْعْمَالِ السَّيِّئَةِ بِنَقْصِ الَّثمَرَاتِ، وَحَبْسِ الْبَرَكَاتِ، وَإِغْلاَقِ خَزَائِنِ الْخَيْرَاتِ، لِيَتُوبَ تَائِبٌ، وَيُقْلِعَ مُقْلِعٌ، وَيَتَذَكَّرَ مُتَذَكِّرٌ، وَيَزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ. وَقَدْ جَعَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ الاِسْتِغْفَارَ سَبَباً لِدُرُورِ الرِّزْقِ وَرَحْمَةِ الْخَلْقِ، فَقَالَ: ، فَرَحِمَ اللهُ امْرَأً اسْتَقْبَلَ تَوْبَتَهُ، وَاسْتَقَالَ خَطِيئَتَهُ، وَبَادَرَ مَنِيَّتَهُ!
اللَّهُمَّ إِنَّا خَرَجْنَا إِلَيْكَ مِنْ تَحْتِ الاََْسْتَارِ وَالاََْكْنَانِ، وَبَعْدَ عَجِيجِ الْبَهَائِمِ وَالْوِلْدَانِ، رَاغِبِينَ فِيرَحْمَتِكَ، وَرَاجِينَ فَضْلَ نِعْمَتِكَ، وَخَائِفِينَ مِنْعَذَابِكَوَنِقْمَتِكَ.
اللَّهُمَّ فَاسْقِنَا غَيْثَكَ، وَلاَ تَجْعَلْنَا مِنَ الْقَانِطِينَ، وَلاَ تُهْلِكْنَا بِالسِّنِينَ وَلاَ تُؤَاخِذْنَا يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
اللَّهُمَّ إِنَّا خَرَجْنَا إِلَيْكَ نَشْكُو إِلَيْكَ مَا لاَ يَخْفَى عَلَيْكَ، حِينَ أَلْجَأَتْنَا الْمضَايِقُ الْوَعْرَةُ وَأَجَاءَتْنَاالْمَقَاحِطُالْـمُجْدِبَةُ، وَأَعْيَتْنَا الْمَطَالِبُ الْمُتَعَسِّرَةُ، وَتَلاَحَمَتْعَلَيْنَا الْفِتَنُ الْمُسْتَصْعِبَةُ.
اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ أَلاَّ تَرُدَّنَا خَائِبِينَ، وَلاَ تَقْلِبَنَا وَاجِمِينَ وَلاَ تُخَاطِبَنَا بِذُنُوبِنَا، وَلاَ تُقَايِسَنَا بِأَعْمَالِنَا.
اللَّهُمَّ انْشُرْ عَلَيْنَا غَيْثَكَ وَبَرَكَتَكَ، وَرِزْقَكَ وَرَحْمَتَكَ، وَاسْقِنَا سُقْيَا نَافِعَةً مُرْوِيَةً مُعْشِبَةً، تُنْبِتُ بِهَا مَا قَدْ فَاتَ، وَتُحْيِي بِهَا مَا قَدْ مَاتَ، نَافِعَةَ الْحَيَا كَثِيرَةَ الْـمُجْتَنَى، تُرْوِي بِهَا الْقِيعَانَ وَتُسِيلُ الْبُطْنَانَ وَتَسْتَوْرِقُ الاََْشْجَارَ وَتُرْخِصُ الاََْسْعَارَ، إِنَّكَ عَلى مَا تَشَاءُ قَدِيرٌ.
خطبه 143
الا و ان الارض التى تحملكم و السماء التى تظلكم مطيعتان لربكم،و ما اصبحتا تجودانلكم ببركتهما توجعا لكم و لا زلفة اليكم و لا لخير ترجوانه منكم و لكن امرتا بمنافعكم فاطاعتاو اقيمتا على حدود مصالحكم فقامتا (در طلب باران،امير المؤمنين عليه السلام در اينخطبه مبارك بندگان خدا را به وجوب پناهجويى به رحمتخداوندى،هنگامى كه باراناز آنان قطع شده باشد،آگاه مىسازد.آگاه باشيد،زمينى كه شما را بر روى خود حملمىكند و آسمانى كه بر شما سايه مىاندازد،مطيع پروردگار شما هستند.و آنها در تلاشمستمر خود كه بركتخود را به شما مىرسانند،نه از روى دلسوزى براى شما است،و نهبراى توسل و تقرب به شما و نه براى اميد خير از شما،بلكه آسمان و زمين ماموررساندن منفعتبراى شما گشتهاند و اطاعت امر مىنمايند و آن دو براى برآوردن حدودمصالح شما بر پا داشته شدهاند و به اين ماموريت تن در دادهاند.)
كيهان بزرگ با دستور خداوندى در مجراى قوانين خود در جريان است و شما از اينجريان برخوردار ميشويد
امير المؤمنين عليه السلام در اين جملات مبارك،اشاره بيك اصل علمى و فلسفى بسياربا اهميتى مىفرمايند كه توجه بآن،براى كاروانيان علوم و معارف جهانشناسى بسيارضرورى است.اين اصل علمى و فلسفى چنين است كه واقعيات ثابت و پديدههاى متغيرو جريانات قانونى كه در اين كيهان بزرگ وجود دارند،نه چنان است كه مستقيما لذائذ وآلام ما را در نظر دارند.و نه چنان است كه حركات قانونمند خود را براى توسل ونزديكى به ما صورت مىدهند.اين معنى با اشكال مختلفى در ادبيات بعد از ظهوراسلام،در جوامع اسلامى مطرح شده است.از آنجمله:
يكى مرغ بر كوه بنشست و خاست بر آن كه چه افزود و زان كه چه كاست تو آن مرغى و اين جهان كوه تست چو رفتى جهان را چه اندوه تست
اگر ناچيزى بعد مادى انسان را در برابر كيهان بزرگ در نظر بگيريم،[همانگونه كهخداوند متعال در قرآن مجيد فرموده است: لخلق السماوات و الارض اكبر من خلقالناس (1) البته آفرينش آسمانها و زمين بزرگتر است از آفرينش مردم) ]خواهيم دانستكه چنان نيست كه عالم هستى با آنهمه عظمتى كه دارد،بطور مستقيم و با كمال آگاهى وآزادى براى بر آوردن خواستههاى انسانها حركت مىكنند و در معرض كون و فسادقرار مىگيرند،اگر چه خود انسان با بلند پروازيهاى بىاساسى كه دارد،خيال مىكند كههمه عالم هستى هيچ كارى جز براى برآوردن خواستههاى او ندارد!!آرى-
دريا كه به طبع خويش موجى دارد خس پندارد كه اين كشاكش با اوست!
خداوند سبحان مىفرمايد: كم تركوا من جنات و عيون.و زروع و مقام كريم.و نعمة كانوافيها فاكهين.كذلك و اورثناها قوما آخرين.فما بكت عليهم السماء و ما كانوا منظرين (2)
[آن تبهكاران]چه باغها و چشمهسارها و زراعتها و موقعيت گوارا و نعمتى كه درآن،داراى رفاه و نشاط بودند،از خود گذاشتند[و گذشتند]بدينسان آن امتيازات را بهقومى ديگر وا گذاشتيم،پس نه آسمان براى آنان اشكى ريخت و نه بآنان مهلتىداده شده) با نظر به اين مطلب،يك مسئله بسيار با اهميت كه از دورانهاى پيشين مطرحشده است،به حل و فصل نهايى خود مىرسد.مسئله اين است:
آيا كيهان بزرگ فعاليت مىكند تا حقائقى بعنوان غايات (هدفها) تحقق پيدا كند،ياكيهان بعنوان علل ماشينى فعاليت مىكند،و آن حقائق بعنوان معلولات طبيعى از آنها بهوجود مىآيند؟
با يك مثال ساده،مسئله چنين است:آيا آفتاب فعاليت مىكند،تا آنچه كه در منظومهشمسى قرار دارند،به وضع و موقعيتهاى خود بعنوان غايت و هدف برسند.يا آفتابكار خود را انجام مىدهد و معلولات آن بطور جبر به وجود مىآيند؟يعنى آياخورشيد فعاليت مىكند تا در كره زمين نباتات برويند و معادن به وضع خود برسند يااينكه خورشيد كار خود را بدون آگاهى از آينده و توجه به هدف و غايت و غير ذلك،انجام مىدهد و آن موجودات (معادن، نباتات جانداران،مخصوصا انسانها) داراىوضع و موقعيتهاى خود مىگردند؟مطلبى را كه امير المؤمنين عليه السلام در اين موردفرموده است.پاسخ نهايى است كه فوق آن،قابل تصور نمىباشد.كلام امير المؤمنينعليه السلام چنين است:آنچه كه موجودات زمينى و آسمانى انجام مىدهند،ذاتا با اينهدفگيرى نيست كه خواستههاى شما را در دو قلمرو جلب لذت و دفع الم بر آورنداصلا هيچ توجه و ارادهاى باين قضيه ندارند كه شما نيازمند تحصيل خير و منفعتهستيد و آنها آگاهانه و آزادانه در مسير رفع اين نيازمندى شما به فعاليت پرداختهاند.
آن موجودات (زمينى و آسمانى) با دستور خداوندى به فعاليتخود مشغولند،از ايناشتغال حكمتآميز شما برخوردار مىشويد و مصالح خود را به دست مىآوريد ومفاسد را از خود دفع مىنماييد.اما اينكه همه اجزاء و پديدهها و روابط و حركت وتحول اين كيهان بزرگ كه ما با نظر به بعد طبيعى،جزئى ناچيز از آن هستيم،پيرو دستورخداوندى بوده،و حافظ قوانين جاريه در آنها خداوند سبحان است.با طرق علمى وفلسفى و منابع اسلامى كاملا قابل اثبات مىباشد.تنها بعنوان نمونه:شما مىتوانيد باينحقيقت علمى محض توجه كنيد كه-آنچه كه در جهان عينى مىگذرد و قابل مشاهداتحسى و علمى است،جريان پديدههاى بيشمار به ترتيب دو موقعيت (على و معلولى)استبدون اينكه خود رابطه ضرورى«عليت»قابل مشاهده حسى و علمى مستند به حسبوده باشد.حال،اين سئوال پيش مىآيد كه چرا همه چيز از همه چيز صادر نمىگردد؟
بلكه همواره واقعيات معينى (علتها) هستند كه واقعيات معين ديگرى (معلولها) را بهوجود مىآورند.بنا به نقل برتراندراسل از ديويد هيوم،او (هيوم) مىگويد:«مننمىدانم»اين پاسخ ناشى از فروتنى نيست،زيرا هر متفكرى كه نتواند ثابتهاى گردانندهمتغيرات عالم هستى را كه مستند به خدا استبپذيرد هيچ چارهاى جز همين كه بگويد:
«من نميدانم»ندارد.ولى با نظر به كلام مبارك امير المؤمنين عليه السلام پاسخ كامل بهمسئله مورد بحث داده ميشود و جهل ما به علم مبدل مىگردد.مضمون كلام آنحضرت با قالب ادبى چنين مىشود:
قرنها بگذشت و اين قرن نويست ماه آن ماه است آب آن آب نيست عدل آن عدل است و فضل آن فضل هم گر چه مستبدل شد اين قرن و امم قرنها بر قرنها رفت اى همام وين معانى برقرار و بر دوام شد مبدل آب اين جو چند بار عكس ماه و عكس اختر برقرار پس بنايش نيستبر آب روان بلكه بر اقطار اوج آسمان
مولوى
توضيحى درباره اينكه سببيتسببها (عليت علتها) از ذات خود اشياء ناشى نمىگردد،در ابيات زير بخوبى منعكس شده است:
سنگ بر آهن زنى آتش جهد هم به امر حق قدم بيرون نهد آهن و سنگ ستم بر هم مزن كاين دو مىزايند همچون مرد و زن سنگ و آهن خود سبب آمد و ليك تو به بالاتر نگر اى مرد نيك كاين سبب را آن سبب آورد پيش بىسبب هرگز سبب كى شد ز خويش!
اين سبب را آن سبب عامل كند باز گاهى بىپر و عاطل كند آن سببها كانبيا را رهبر است آن سببها زين سببها برتر است اين سبب را محرم آمد عقل ما و ان سببها راست محرم انبياء اين سبب چه بود؟بتازى گور سن اندر اين چه اين رسن آمد به فن گردش چرخ اين رسن را علت است چرخ گردان را نديدن زلتست اين رسنهاى سببها در جهان هان و هان زين چرخ سرگردان مدان تا نمانى صفر و سرگردان چو چرخ تا نسوزى تو ز بىمغزى چو مرخ باد،آتش مىشود از امر حق هر دو سر مست آمدند از خمر حق گر نبودى واقف از حق جان باد فرق چون كردى ميان قوم عاد
حال كه چنين است،وقتى كه ميخواهيد به نماز استسقاء برويد،نخست قلب خود رابررسى كنيد.اگر ديديد سوز و اخلاصى داريد،حتما چتر را فراموش نكنيد (3) و نمازاستسقاء مرحوم آية الله العظمى آقاى آقا سيد محمد تقى خوانسارى رحمة الله عليههنوز در حوزه علميه قم و در ميان اهالى قم كسانى هستند كه نماز استسقاى مرحومآية الله آقاى سيد محمد تقى خوانسارى را كاملا به ياد دارند.آية الله خوانسارى ازاعاظم مراجع عالم تشيع و از حيث فضل و علم و تقوى در درجهاى بسيار ممتاز بودند واينجانب مانند عدهاى فراوان از طلاب حوزه علميه قم در آن زمان محضر مبارك آنشخصيت والا را تا مدتى درك و در نمازهايى كه بامامت آن بزرگوار در مدرسه فيضيهتشكيل مىشد،شركت مىكرديم.در سال 1363 هجرى قمرى (4) خشكسالى ناگوارى،قم و شهركها و روستاهاى پيرامون قم را تهديد مىكرد،بطورى كه نگرانى شديد،همهمردم را ناراحت كرده بود.در اين موقع روحانيت و مردم از آية الله خوانسارى استدعاكردند كه مغفور له نماز استسقاء بجا بياورند.و ايشان با جمعى زياد از روحانيون با بجاآوردن شرائط نماز استسقاء به«خاك فرج»قم حركت كردند.
اينجانب كاملا به ياد دارم پس از سجده طولانى آن بزرگوار ابرهايى پراكنده در فضانمودار گشته و تدريجا بهم پيوستند و ما هنوز به شهر قم وارد نگشته بوديم كه ابرهامتراكم گشته و باران شديدى باريدن گرفت و از الطاف الهى خشكسالى برطرف شد.
اين داستان را تا حدودى مشروحتر،از مجله حكمتشماره 12 سال اول از صفحات29 و 30 و 31 در اينجا مىآوريم:
آيت الله خوانسارى و نماز استسقاء
يكى از بزرگترين آثار مرحوم آية الله خوانسارى قدس الله روحه كه براى عموممسلمين موجب افتخار و مباحات گرديد نماز استسقائى بود كه آن شخص بزرگ بجاىآورد.و ملل جهان خواهى نخواهى در برابر عظمت اسلام سر تعظيم و تكريم فرودآورده دنيائى متوجه عالم روحانيت و شخصيت آن پيشواى مقدس شيعه گرديد در سال1362 ه-ق كه رحمت الهى از شهرستان قم و حومه آن قطع شده و از آغاز بهار تااوايل خرداد ماه بهيچوجه بارانى از آسمان رحمت نازل نشده بود دشت و هامون خشك و مزارع در اثر بىآبى پژمرده و آخرين مراحل حياتى خود را ميپيمود منظرهغمانگيز و وحشتآورى در سراسر اين منطقه ايجاد و خرمن اميد مردم را بر باد ميداد،در يك چنين موقعيتخطرناك و ساعات وحشتناكى كه اميد افراد رفته رفتهبنا اميدى مبدل مىگرديد و بيم قحط و غلا اين سامان را تيره ميساخت نسيم صبحرحمت و اشعه الهيه وزيدن گرفته يگانه مرد ايمان و خداپرستى كه در كانون معرفتاسرار حقيقت آموخته و آن گوهر گرانبهائيكه در گنجينه تقوى و فضيلتبراى چنينموقعى اندوخته شده بود با عزمى متين و ايمانى راسخ دامان همتبر كمر زده تصميمگرفتبوسيله نماز استسقاء و دعا طلب باران از منبع رحمت الهيه نموده روى عجز و نيازبدرگاه خداوند رحيم آرد،-اراده خود را بعموم طبقات اعلام-و در روز جمعهيكساعت از طلوع عازم گرديد كه با رعايت دستور مقدس اسلام مشغول نماز گرددمردميكه بر اثر سستى ايمان بخداوند خوش گمان نبودند بزعم فاسد خود از راهخيرخواهى بحضرتش معروض داشتند ممكن است اين نماز بلا اثر مانده و مقام شامخشما در نظر جمعيت كاسته شود ولى آن راد مرد كه هيچكس را جز خداى خود نميديد وجز سخن حق نميشنيد بدين سخنان وقعى نگذارده ميفرمود من بدستورى كه از شارعاسلام رسيده عمل نموده وظيفه خود را انجام ميدهم و بيمى از گفته اين و آن ندارمآنچه صلاح باشد واقع خواهد شد-اين بود كه طبق مقررات دينيه خود و يكعده ازمردان ايمانى با داشتن روزه چنانچه دستور رسيده رداء مبارك را از راستبچپ وبالعكس انداخته با پاى برهنه استغفارگويان و تضرع كنان رهسپار سمتخاكفرج گرديدو باميد فتح و فرج رو به بيابان نهادند اتفاقا اين حادثه مصادف با موقعى بود كه قسمتى ازقواى متفقين متمركز در ايران شده و يكعده از لشكر انگليسى و آمريكائى در حدودخاكفرج (كه در ضلع شمال شرقى نيم كيلومترى شهر قم قرار گرفته) جاى داشتند-قبلابآنها خبر رسيده بود كه عده زيادى از اهالى در نظر دارند باين حدود آمده و چاهآبى را كه مورد استفاده آنها است پر نموده بعلاوه ممكن استخطر بزرگى متوجه آنانشود آنها كه از جريان قضايا هيچ اطلاعى نداشتند و نيز هياهوى مردم تاييد افكارشان رامينمود كاملا مجهز براى دفاع گرديده حتى رگبارها را بسوى جمعيت قرار دادند،تاهنگام هجوم مردم دفاع نمايند-مرحوم آيت الله فقيد كه تنها متوجه بخداى خود بودهدف مخصوص داشتبا نهايت رشادت و متانتبوضع خود ادامه داده با حضورمتجاوز از بيست هزار نفر تقريبا در حال تضرع و خشوع بسته بذات مقدس ربوبى،نمازاستسقاء را بجاى آورده با خطبه و دعاء پايان يافت دلها ميطپيد و رنگها در پريدن بودهر كس با خود زمزمه و نوائى داشت كه آيا اين دعا بهدف اجابتخواهد رسيد يا نهمتخصصين اروپائى كه در لشكر متفقين بودند اوضاع جوى را بدقت مورد بررسى قرارداده ابدا امارات نزول بارانرا مشاهده ننمودند فرداى آن روز آثار رحمت الهى ظاهر وابرهاى متراكم آسمان قم را پوشيده بارانى بىنظير در شهر و حومه باريد بطوريكه سيلدر رودخانه قم بجريان افتاده روحى تازه در سراسر باغات و مزارع و بيابان طف ديدهدميده،و زمين كه بر اثر بىآبى خشك و آتشين شده بود خلدبرين گرديد و مصداق اينآيه مباركه هويدا گرديد... (و استغفروا ربكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا) ...
ظهور اين كرامتبزرگ و دعاء سريع الاجابه در جهان اثر عجيبى بخشيده بطوريكهژنرالها و فرماندهان لشكر متفقين نيز تسليم مقام دينى شده از آن بزرگوار خواستارشدند براى رفع غائله جنگ جهانى دعا فرمايند و از مقامات رسمى لندن و آمريكاوقوع اين حادثه شگفتانگيز بوسيله راديو در تمام دنيا پخش گرديد حقانيت دين مبيناسلام عملا بر جهانيان آشكار گشت و بر آن مردم مادى و عناصر ناپاكى كه بديانت واسلاميتبنظر حقارت مينگريستند ثابتشد كه مردان پاك و با فضيلتى در عالم هستندكه بلاواسطه با عالم غيب پيوسته و ميتوانند با نيروى ايمان جهانى را تكان دهند و طبيعتباذن خداوند جهان در زير فرمان آرند درود فراوان بروان پاكتباد-اى رادمرد باحقيقت و ايمانيكه اسلام را زنده ساخته قوت اسلام را بمردم جهان نمايش دادى.
كافى استبراى قبول اين گونه گرفتاريها،به داستان بسيار مختصرى از مشهورترينفيزيكدان قرن معاصر توجه شود.«در سال 1949 اينشتين درباره ملاقات خود با يكىاز سران آمريكايى چنين نوشت:«اخيرا با يكى از شخصيتهاى باهوش آمريكايى كه بهصورت ظاهر مردى صاحب حسن نيتبود،مذاكره مىكردم و به او تذكر دادم كه خطرجنگ جديدى بشريت را تهديد مىكند و اگر چنين جنگى درگيرد،احتمالا نوع بشرمنهدم خواهد گشت.و فقط تشكيلاتى كه ما فوق ملتها باشد،ميتواند از چنين خطرىجلوگيرى كند.اما با نهايت تعجب مشاهده كردم كه مخاطب من چنين جواب داد:«بهچه دليل شما تا اين اندازه مخالف با انهدام نوع بشر مىباشيد؟!»[اگر عبارات بعدىمتفكر مزبور را در تفسير پاسخ مخاطبش مورد دقت قرار بدهيم،خواهيم ديد كه حتىممكن استحتى يكى از بزرگترين عللى كه مخاطب را وادار به چنين پاسخحيرتانگيزى كرده است،همان فرسودگى حيات بشرى است كه نتيجه و يا عكس العملقطعى جرمها و جنايات و بطور عام نتيجه يا عكس العمل گناهانى است كه بشر با كمالبىاعتنايى و به انگيزگى لذت پرستى و خودكامگى مرتكب آنها گشته است.متفكر مزبور(اينشتين) مىگويد:«چنين جواب تند و صريحى از رنج درونى و بدبختى آشكارىحكايت مىكند كه مولود جهان امروز است.اين جواب بنظر من جواب كسى است كهكوشش بسيار كرده است تا تعادلى در وجود خويش ايجاد كند،ولى توفيق نيافته است، وحتى اميد توفيق را هم از دست داده است.اين جواب بيان انزوايى دردناك است كه همهافراد بشر امروزه از آن رنج مىبرند.»] (5) آيا ابتلاء و ناگوارى و بسته شدن راه خيرات ونابود شدن اميدها و آرزوها بالاتر از اين قابل تصور است كه بشر امروزى خود را دريك بنبست غير قابل گشايش ببيند؟آيا سختتر از اين نتائج نابود كننده براى گناهان مىتوان تصور نمود كه هستى و نيستى و زندگى و مرگ براى انسان يكسان باشند؟!چهبايد كرد كه تخدير و هستىهاى متنوع نمىگذارد كه انسان بفهمد-نيستى غير از هستىاست)
آتشش پنهان و ذوقش آشكار دود او ظاهر شود پايان كار
ان الله يبتلى عباده عند الاعمال السيئة بنقص الثمرات،و حبس البركات،و اغلاق خزائنالخيرات.ليتوب تائب،و يقلع مقلع،و يتذكر متذكر،و يزدجر مزدجر (خداوند سبحانبندگان خود را در هنگام ارتكاب اعمال زشت مبتلا مىسازد و به كاهش ميوهها و بستندر خزانههاى خيرات،تا كسى بخواهد بطرف خدا باز گردد و گنهكار دل از گناه بر كند وكسى كه بخواهد بياد خدا بيفتد و كسى كه مىخواهد بجهت نهى از لغزشها،از آنهاامتناع بورزد.)
نتائج وخيم گناهان روزى گريبان گنهكاران را مىگيرد
آنچه كه تجارب و مشاهدات مستمر نشان مىدهد،اينست كه هيچ عملى بدونعكس العمل، يا باصطلاح ديگر:هيچ علتى بدون معلول و هيچ مقدمه لازم و كافى بدونصدور يك نتيجه نبوده است.نهايت امر اين است كه حكمتبالغه خداوندى براىهشدار و اخطار مردم،مقدارى قابل توجه از عكس العملها را در همين دنيا بوجودمىآورد،باشد كه مردم از آن عبرت بگيرند و بدانند كه فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره.
و من يعمل مثقال ذرة شرا يره (6) پس هر كس بر وزن ذرهاى خير انجام بدهد آن راخواهد ديد و هر كس به وزن ذرهاى شر انجام بدهد آن را خواهد ديد)
اين جهان كوه است و فعل ما ندا سوى ما آيد نداها را صدا
و بقيه عكسالعملها و يا معلولها و نتائج كردارها در ابديتسراغ آدمى را مىگيرد.
امروزه بروز بيماريها و ناگواريها سخت در شرق و غرب دنيا براى هيچ كس پوشيدهنيست.چه بايد كرد كه تخدير و هستىهاى متنوع نمىگذارد كه انسان بفهمد-نيستى غيراز هستى است)
و قد جعل الله سبحانه الاستغفار سببا لدرور الرزق و رحمة الخلق،فقال سبحانه:
«استغفروا ربكم انه كان غفارا.يرسل السماء عليكم مدرارا.و يمددكم باموال و بنين و يجعللكم جنات و يجعل لكم انهارا.فرحم الله امرا استقبل توبته و استقال خطيئة و بادر منيته(و خداوند سبحان توبه را سبب فراوانى روزى و رحمتبر مخلوقاتش قرار داده وفرموده است:«از پروردگارتان طلب مغفرت كنيد،قطعا او بخشاينده است.از آسمانبراى شما خير كثير مىفرستد.و شما را با اموال و فرزندان يارى مىكند و براى شما باغهاو چشمهسارها قرار مىدهد.»پس خدا رحمت كند كسى را كه روى به توبه آورد وطلب عفو از گناهان خود نمايد و[با احساس و انجام تكاليف و ايفاى حقوق مقرره]آماده پيشباز مرگ گردد.)
توبه و استغفار از گناهان،موجب فراوانى روزى و رحمتخداوندى برمخلوقات م
ىگردد
همانگونه كه«گناهانى كه موجب بروز بيماريها و ناگوارىها مىشود،معلول خشم وپرخاش شخصى خداوندى به بشر نيست همچنان فراوانى روزى و رحمتبر خلق درصورت توبه ناشى از آن نيست كه توبه و استغفار براى خدا نفعى مىرساند.
يعنى چنان نيست كه خداوند از گناهان مردم دچار نقص و ضرر و مشقت مىگردد وبراى انتقامجويى شخصى عوارض ناگوار گناهان را براى مردم مىچشاند،و در صورتتوبه و استغفار،براى خداوند منفعتشخصى مىرسد و خوشش مىآيد و روزى مردمرا فراوان و آنان را مورد رحمتخود قرار مىدهد.
اگر در نيايش امام حسين عليه السلام در عرفات اين جمله را كه عرض مىكند:
«خداوندا،تو بىنيازتر از آن هستى كه به خودت نفعى برسانى،چه رسد باينكه من بتوانمسودى براى تو برسانم»با دقت مورد درك قرار بدهيم،خواهيم ديد هيچ يك ازپاداشها و مجازاتها مربوط به ذات پاك خداوندى نيست،يعنى نه پاداشهايى كهخداوند به بندگانش عنايت مىفرمايد ناشى از نفعى است كه خداوند بوسيله عبادات واطاعات مردم برده است،و نه مجازاتها و كيفرهايى كه خداوند به گنهكاران مقررفرموده است،ناشى از نقص و ضررى است كه به آن ذات اقدس وارد شده است،بلكههمانگونه از حكم بديهى يا ضرورى عقل و منابع اوليه اسلامى بر مىآيد،همه پاداشها وكيفرها نتيجه كردارهاى خود آدميان استيكى از شگفتىهاى كارهاى بشرى در اينستكه در همه واقعيات و حوادث دنيا،قانون ضرورى«عليت»را مىپذيرد،ولى وقتى كه بهكارهاى زشت و كثيف مرتكب مىشود،فراموش مىكند كه همان قانون عليت در اينموارد نيز جريان دارد.گويى نميداند كه نابخردترين انسان كسى است كه جو بكارد وتوقع گندم داشته باشد!همچنين همين قانون ضرورى مىگويد:توبه و استغفار و تصفيهدرون عللى است كه معلول خود را كه رحمتحق استبوجود خواهد آورد.
در مبحث قبلى ديديم كه:-سببيتسببها،عليت علتها همه و همه مربوط بهمشيت و فيض مستمر خداوندى است كه-
اين سبب را آن سبب آورد پيش بىسبب هرگز سبب كى شد ز خويش!
از سبب سازيش من سودائىام و ز سبب سوزيش سوفسطائىام (7)
اللهم انا خرجنا اليك من تحت الاستار و الاكنان و بعد عجيج البهائم و الولدان،راغبينفى رحمتك و راجين فضل نعمتك و خائفين من عذابك و نقمتك.اللهم فاسقنا غيثك و لاتجعلنا من القانطين،و لا تهلكنا بالسنين.و لا تؤاخذنا بما فعل السفهاء منا يا ارحم الراحمين(خداوندا، از زير پوششها (مساكن) و آشيانههاى خود بيرون آمده و در حاليكهچارپايان و فرزندان ما همگى در اضطراب و ناله و فرياد بودند،بسوى تو پناه آورديم.
پروردگارا،در اين تلاش و پناهندگى،طمع در رحمت تو داريم و اميد در كرامت نعمتتو بستهايم و از نقمت و عذاب تو ترسانيم.خداوندا،ما را از بارانتسيراب فرما و ما رااز نا اميدان از لطف و عنايتت قرار مده و ما را با خشكسالى هلاك مفرما.و ما را به كردارزشت نابخردان مؤاخذه مفرما،اى خداوند ارحم الراحمين) (8)
خداوندا،پروردگارا،از جايگاههاى معمولى زندگى بدر آمده رو ببارگاه تو آمده ايم.مارا مايوس و نوميد برمگردانامير المؤمنين عليه السلام در خطبه 115 نيايش خود را در موقع استسقاء چنين بيانمىكند:
«خداوندا،نباتات كوههاى ما از خشكسالى افسرده و خشكيدهاند،و خاك تيرهروى زمين ما را از بىآبى پوشانده است.حيوانات ما سخت تشنهاند و در جايگاههاىاستراحتخود حيرتزده همانند مادران بچه مرده مىنالند و از رفت و برگشتبا لبتشنه در چراگاهها و آبشخورها در ملالند.پروردگارا،به نالههاى نالهكنندگان و سوزشدلسوختگان عنايتى فرما و بر اين جانداران در مسير حركتها و مدخل آسايشگاههايشانترحمى فرما.بار خدايا،ما در حالى رو به سوى تو آورديم كه شتران لاغر،از قحطىآب و علف بهمراه در حركتند[و هنگامى به رحمت واسعه تو روى آورديم]كه ابرها باعلامتبارش باران،نهال اميد در درون ما كاشتند،ولى اين نهال را به ثمر نرسانده ازفضاى ما ناپديد شدند.»
اين خطبه را تا آخر بخوانيد و معناى رابطه نيايش با خداوند مهربان را درك كنيد.
در همان لحظات كه آه و نالههاى نيايشگران از اعماق دلهايشان سر مىكشد،درياها نيز درحال همدردى ابرها را به فضا مىفرستند تا با همديگر تجلىگاه قوانين هستى و رحمتالهى را به وجود بياورند.در اين هنگام،همزمان با ريزش قطرات اشك بر رخسارنيايشگران،قطرات باران نيز بر روى زمين باريدن مىگيرد.اللهم انا خرجنا اليك نشكواليك ما لا يخفى عليك حين الجاتنا المضايق الوعرة،و اجاءتنا المقاحط المجدبة،و اعيتناالمطالب المتعسرة،و تلاحمت علينا الفتن المستصعبة (خداوندا،ما به سوى تو آمدهايم، از رويدادهايى شكوه داريم كه به مقام شامخ تو پوشيده نيست.پروردگارا بتو پناهآوردهايم از تنگناهاى سخت و دشوار و از بىبارانىهايى كه خشكسالى بوجودآورده است و از حوادث بسيار سخت و ناگوار كه ما را ناتوان ساخته است،و از فتنهها وآشوبهاى بسيار دشوار كه ما را به ستوه آورده است)
خداوندا،ما چه گوييم چون تو مىدانى نهان
بار الها،
باد ما و بود ما از داد تست هستى ما جمله از ايجاد تست لذت هستى نمودى نيست را عاشق خود كرده بودى نيست را
لذت انعام خود را وامگير نقل و باده جام خود را وا مگير ور بگيرى كيت جست و جو كند نقش با نقاش كى نيرو كند منگر اندر ما و مكن در ما نظر اندر اكرام و سخاى خود نگر ما نبوديم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفته ما مىشنود
مولوى
پروردگارا،هيچ حادثه و ذرهاى در دستگاه هستى از علم تو پوشيده نيست،توئى عالمالسر و الخفيات.اگر دستور تو به دعا و نيايش نبود،ما تنها به اضطراب و تشويش درناگواريها بسنده مىكرديم.تويى كه در دعا را بروى ما باز نموده فرمودهاى ادعونىاستجب لكم (9) مرا بخوانيد تا دعاى شما را مستجاب كنم) تويى كه فرمودهاى و اذا سالكعبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعانى (و اگر بندگان من از تو بپرسند[بآنان بگو:]من بآنان نزديكم اجابت مىكنم دعاى كسى را زمانيكه مرا بخواند) الهىعلمك بحالى يغنيك عن مقالى (خداوندا، علم تو به حال من،ترا از سخن من بىنيازمىكند.) با اينحال،گرايش و نيايش ما هنگامى بحال جدى مىرسد و موقعى جان ما رارهسپار كوى ربوبى مىكند كه همه دستگاه مغز و روان و دل و اعصاب ما به شدتهماهنگ گشته و با توليد يك اراده جدى،حاجتخود را بخواهيم.خداوندا،اگرنميدانيم چه گونه به بارگاه تو دعا كنيم.خود با كرم عام و لطف خاص خود دعا را براى ماتعليم فرما.
اى خداى پاك و بىانباز و يار دستگير و جرم ما را در گذار ياد ده ما را سخنهاى رقيق كه ترا رحم آورد آن اى رفيق اى دعا از تو اجابت هم ز تو ايمنى از تو مهابت هم ز تو گر خطا گفتيم اصلاحش تو كن مصلحى تو اى تو سلطان سخن
كيميا دارى كه تبديلش كنى گرچه جوى خون بود نيلش كنى اين چنين ميناگريها كارتست اين چنين اكسيرها ز اسرار تست
اللهم انا نسئلك الا تردنا خائبين،و لا تقلبنا واجمين،و لا تخاطبنا بذنوبنا و لا تقايسناباعمالنا(خداوندا،از تو مسئلت داريم كه ما را مايوس برمگردان،و ما را در حاليكه از شدتاندوه زبان در دهانمان از حركت افتاده است نوميدمان مفرما،بارالها،ما را به گناهانى كهمرتكب شدهايم مؤاخذه مفرما،و ما را با كردارهايمان محاسبه منما)
خداوندا،ما را از بارگاهت نوميد برمگردان
پروردگارا،تو ميدانى كه با چه اميد و آرزويى رو به درگاه ربوبىات آمدهايم،تو خود باالطاف و عنايات ربانىات اين اميد را در درون ما آفريدهاى تا ياس و نوميدى ما را ازپاى در نياورد.بحق آن حكمت و فيض الهىات كه بوسيله آنها ما را از نعمت عظماىاميد بهرهمند فرمودهاى،ما را از بارگاه خود نوميد برمگردان.خداوندا،همانگونه كهبمقتضاى رحمانيتت،روزى را براى همه مردم بدون اختصاص به انسانهاى مؤمن ارزانىفرمودهاى و خطاى خطاكاران و لغزش لغزندگان مانع جريان فيض تو بر همه آنها نيست،ما بندگان ناتوانت را كه از نعمت دين برخوردار نمودهاى بوسيله گناهان و اعمال زشت،از رحمت و لطف خود نا اميد بر مگردان.
اللهم انشر علينا غيثك و بركتك و رزقك و رحمتك،و اسقنا سقيانا قعة مروية معشبة تنبتبها ما قد فات و تحيى بها ما قد مات،نافعة الحيا كثيرة المجتنى،تروى بها القيعان و تسيلالبطنان و تستورق الاشجار،و ترخص الاسعار انك على ما تشاء قدير (خداوندا،باران وبركت و روزى و رحمتت را بر ما بگستران و ما را با آب شيرين و گوارا و سيراب كنندهو روياننده سيراب فرما تا آن روييدنىها را كه از دست ما رفته استبار ديگر احياء كند وآنچه را كه مرده است زنده نمايد-آب گوارايى كه سودمند باشد و داراى محصولىفراوان،دشتهاى هموار را با آن سيراب فرمايى و در درهها و پستىهاى زمين سيل جارىكنى،و درختان را پر برگ و قيمتها را ارزان فرمايى.قطعا تو بر همه چيز توانايى.)
پروردگارا،مشيت و قدرت مطلقه تست كه جهان هستى را بجريان انداخته است و هدفىجز رحمت و لطف بر عالم و عالميان ندارى با همين رحمت و لطف،بار ديگر وجود ما را باطراوت فرماسادهلوحانى پيدا مىشوند و مىگويند:قوانين طبيعت كه در قلمرو كيهان بزرگحكمفرما است،چنان مستحكم و پا برجااست كه هيچ عاملى نميتواند آنها را متزلزلبسازد،زيرا تزلزل قانون در عرصه هستى بيك معنى،مساوى استبا نيستشدن هست،يا هستشدن نيست و اين خود تناقضى است آشكار.اين مطلب گاهى با اين تعبير اداشده است كه عالم هستى با نظمى كامل در جريان است.و اين نظم با هيچ عاملى قابلمختل شدن نيست.پاسخ اين اعتراض چنين است:نظم و قانون و سيستم و تشكل و ماننداين روابط،تنها با نظر به متن خود دستگاه هستى است و بعبارت ديگر جهان هستى براىما كه در متن آن زندگى مىكنيم نمايش نظام (سيستم) بسته دارد،نه در عالم واقع ونفس الامر،همانگونه كه يك توپ براى مورچهاى كه در ميان آن در حركت استداراى سيستم بسته مىباشد.ولى با نظر به انسانهايى كه مىتوانند با دستيا پا يا ديگروسائل آن توپ را به اوضاع و حركات و موقعيتهاى گوناگون در آوردند،داراى نظام(سيستم) باز است. معجزات بوسيله انبياء عليهم السلام و همچنين كرامات و استجابتدعاها،از خارج از متن خود طبيعت[كه نمايش سيستم بسته دارد]وارد اين عرصهمىشوند.
اگر بخواهيم با يك تشبيه كاملا ساده مىتوانيم اين قضيه را تصور كنيم:اگر يكمورچه يا هر حيوانى كه از فعاليتهاى مغزى و روانى ما آگاهى ندارد،از همه سطوح واجزاء بدن ما عبور كند و آنها را در حالات معينى مشاهده كند،محال استبه ذهنش خطور كند كه ممكن ستيكايك اين سطوح و اجزاء،بلكه همه آنها بوسيله نيروىاراده،وضع خاص خود را تغيير بدهد.مثلا انسانى كه نشسته است،اراده كند و برخيزد،كسى كه دستش پايين افتاده است، اراده كند و آن را بالا ببرد.
پىنوشتها:
1-المؤمن (غافر) آيه 57
2-دخان آيه 25 تا 29
3-مضمون اين عبارت را داستايوسكى نيز گفته است.
4-بنا به نوشته مجله حكمتسال اول شماره دوازدهم يكشنبه 13 مهرماه 1331 اين نماز درسال 1362 خوانده شده است.
5-زندگى اينشتين-فيليپ فرانك ترجمه آقاى حسن صفارى ص 541 و 542
6.الزلزال آيه 7 و 8
7.مسلم است كه منظور مولوى از«سوفسطائىام»معناى حقيقى آن نيست،بلكه مىخواهدبگويد:خداوند سبحان با شكستن رابطه عليت ميان علل و معلولات كه ضرورىترين روابط در عالمهستى است،ما انسانهاى سطحنگر را وادار مىكند باينكه خيال كنيم هيچ قانونى در عالم هستى حاكمنيست.و الا بديهى است كه شكستن رابطه عليتبا مشيتخداوندى خود قانون زير بنائى عالم هستىاست
8-آيه 155 از سوره الاعراف كه درباره هلاك شدن آن عده از بنىاسرائيل است كه خواسترويتخدا را از حضرت موسى عليه السلام نموده بودند.حضرت موسى عليه السلام در مقام نيايش باخدا چنين عرض مىكند كه اتهلكنا بما فعل السفهاء منا (آيا ما را بسبب كردار نابخردان ما،هلاكمىنمايى!) در اينمورد نبايد توهم كرد كه خداوند متعال بيگناهان را به كردار گنهكاران مؤاخذهمينمايد،زيرا اين نوعى ظلم است كه خداوند هرگز و بهيچ وجه و با هيچ مقدار آن را انجام نمىدهد.
بنابر اين،بايد با نظر به آيه 25 از سوره الانفال و اتقوا فتنة لا يصيبن الذين ظلموا منكم خاصة (به ترسيداز آن فتنهاى كه تنها دامن ستمكاران شما را نمىگيرد) بگوييم:كسانى كه مشمول فتنه يا عذاب الهىگشتهاند بدون اينكه در ظلم و معصيتبطور مستقيم شركت داشته باشند، مردمانى بودهاند كه درمقدمات آن فتنه و بروز آثار ستمكارى مىتوانستند خود را كنار بكشند.و مىتوان گفت كه آثاروضعى بعضى از گناهان كبيره بقدرى فراگير است كه حتى ممكن است دامن بىگناهان را هم بگيرد،نهايت امر مانند قوانين حاكم در طبيعت است كه موجب سقط جنين و زلزله و آتشفشانى مىگردد وبدون تفاوت ميان گنهكار و بىگناه طومار زندگى همه آنان را در مىنوردد و چون خداوند سبحانعادل و ارحم الراحمين است، بيگناهان را پس از مرگ مورد لطف و عنايتخود قرار مىدهد.
9-غافر آيه 60