[143]

ومن خطبة له عليه السلام

في الاستسقاء [وفيه تنبيه العباد إلى وجوب استغاثة رحمة الله إذا حبس عنهم رحمة المطر]

أَلاَ وَإِنَّ الاََْرْضَ الَّتِي تَحْمِلُكُم، وَالسَّماءَ الَّتِي تُظِلُّكُمْ مُطِيعَتَانِ لِرَبِّكُمْ، وَمَا أَصْبَحَتَا تَجُودَانِ لَكُمْ بِبَرَكَتِهِمَا تَوَجُّعاً لَكُمْ، وَلاَ زُلْفَةًإِلَيْكُمْ، وَلاَ لِخَيْرٍ تَرْجُوَانِهِ مِنْكُمْ، وَلكِنْ أُمِرَتَا بِمَنَافِعِكُمْ فَأَطَاعَتَا، وَأُقِيمَتَا عَلَى حُدُودِ مَصَالِحِكُمْ فَقَامَتَا.

إِنَّ اللهَ يَبْتَلِي عِبَادَهُ عِنْدَ الاََْعْمَالِ السَّيِّئَةِ بِنَقْصِ الَّثمَرَاتِ، وَحَبْسِ الْبَرَكَاتِ، وَإِغْلاَقِ خَزَائِنِ الْخَيْرَاتِ، لِيَتُوبَ تَائِبٌ، وَيُقْلِعَ مُقْلِعٌ، وَيَتَذَكَّرَ مُتَذَكِّرٌ، وَيَزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ. وَقَدْ جَعَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ الاِسْتِغْفَارَ سَبَباً لِدُرُورِ الرِّزْقِ وَرَحْمَةِ الْخَلْقِ، فَقَالَ: ، فَرَحِمَ اللهُ امْرَأً اسْتَقْبَلَ تَوْبَتَهُ، وَاسْتَقَالَ خَطِيئَتَهُ، وَبَادَرَ مَنِيَّتَهُ!

اللَّهُمَّ إِنَّا خَرَجْنَا إِلَيْكَ مِنْ تَحْتِ الاََْسْتَارِ وَالاََْكْنَانِ، وَبَعْدَ عَجِيجِ الْبَهَائِمِ وَالْوِلْدَانِ، رَاغِبِينَ فِيرَحْمَتِكَ، وَرَاجِينَ فَضْلَ نِعْمَتِكَ، وَخَائِفِينَ مِنْعَذَابِكَوَنِقْمَتِكَ.

اللَّهُمَّ فَاسْقِنَا غَيْثَكَ، وَلاَ تَجْعَلْنَا مِنَ الْقَانِطِينَ، وَلاَ تُهْلِكْنَا بِالسِّنِينَ وَلاَ تُؤَاخِذْنَا يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.

اللَّهُمَّ إِنَّا خَرَجْنَا إِلَيْكَ نَشْكُو إِلَيْكَ مَا لاَ يَخْفَى عَلَيْكَ، حِينَ أَلْجَأَتْنَا الْمضَايِقُ الْوَعْرَةُ وَأَجَاءَتْنَاالْمَقَاحِطُالْـمُجْدِبَةُ، وَأَعْيَتْنَا الْمَطَالِبُ الْمُتَعَسِّرَةُ، وَتَلاَحَمَتْعَلَيْنَا الْفِتَنُ الْمُسْتَصْعِبَةُ.

اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ أَلاَّ تَرُدَّنَا خَائِبِينَ، وَلاَ تَقْلِبَنَا وَاجِمِينَ وَلاَ تُخَاطِبَنَا بِذُنُوبِنَا، وَلاَ تُقَايِسَنَا بِأَعْمَالِنَا.

اللَّهُمَّ انْشُرْ عَلَيْنَا غَيْثَكَ وَبَرَكَتَكَ، وَرِزْقَكَ وَرَحْمَتَكَ، وَاسْقِنَا سُقْيَا نَافِعَةً مُرْوِيَةً مُعْشِبَةً، تُنْبِتُ بِهَا مَا قَدْ فَاتَ، وَتُحْيِي بِهَا مَا قَدْ مَاتَ، نَافِعَةَ الْحَيَا كَثِيرَةَ الْـمُجْتَنَى، تُرْوِي بِهَا الْقِيعَانَ وَتُسِيلُ الْبُطْنَانَ وَتَسْتَوْرِقُ الاََْشْجَارَ وَتُرْخِصُ الاََْسْعَارَ، إِنَّكَ عَلى مَا تَشَاءُ قَدِيرٌ.

خطبه 143

الا و ان الارض التى تحملكم و السماء التى تظلكم مطيعتان لربكم،و ما اصبحتا تجودان‏لكم ببركتهما توجعا لكم و لا زلفة اليكم و لا لخير ترجوانه منكم و لكن امرتا بمنافعكم فاطاعتاو اقيمتا على حدود مصالحكم فقامتا (در طلب باران،امير المؤمنين عليه السلام در اين‏خطبه مبارك بندگان خدا را به وجوب پناه‏جويى به رحمت‏خداوندى،هنگامى كه باران‏از آنان قطع شده باشد،آگاه مى‏سازد.آگاه باشيد،زمينى كه شما را بر روى خود حمل‏مى‏كند و آسمانى كه بر شما سايه مى‏اندازد،مطيع پروردگار شما هستند.و آنها در تلاش‏مستمر خود كه بركت‏خود را به شما مى‏رسانند،نه از روى دلسوزى براى شما است،و نه‏براى توسل و تقرب به شما و نه براى اميد خير از شما،بلكه آسمان و زمين ماموررساندن منفعت‏براى شما گشته‏اند و اطاعت امر مى‏نمايند و آن دو براى برآوردن حدودمصالح شما بر پا داشته شده‏اند و به اين ماموريت تن در داده‏اند.)

كيهان بزرگ با دستور خداوندى در مجراى قوانين خود در جريان است و شما از اين‏جريان برخوردار ميشويد

امير المؤمنين عليه السلام در اين جملات مبارك،اشاره بيك اصل علمى و فلسفى بسياربا اهميتى مى‏فرمايند كه توجه بآن،براى كاروانيان علوم و معارف جهان‏شناسى بسيارضرورى است.اين اصل علمى و فلسفى چنين است كه واقعيات ثابت و پديده‏هاى متغيرو جريانات قانونى كه در اين كيهان بزرگ وجود دارند،نه چنان است كه مستقيما لذائذ وآلام ما را در نظر دارند.و نه چنان است كه حركات قانونمند خود را براى توسل ونزديكى به ما صورت مى‏دهند.اين معنى با اشكال مختلفى در ادبيات بعد از ظهوراسلام،در جوامع اسلامى مطرح شده است.از آنجمله:

يكى مرغ بر كوه بنشست و خاست بر آن كه چه افزود و زان كه چه كاست تو آن مرغى و اين جهان كوه تست چو رفتى جهان را چه اندوه تست

اگر ناچيزى بعد مادى انسان را در برابر كيهان بزرگ در نظر بگيريم،[همانگونه كه‏خداوند متعال در قرآن مجيد فرموده است: لخلق السماوات و الارض اكبر من خلق‏الناس (1) البته آفرينش آسمانها و زمين بزرگتر است از آفرينش مردم) ]خواهيم دانست‏كه چنان نيست كه عالم هستى با آنهمه عظمتى كه دارد،بطور مستقيم و با كمال آگاهى وآزادى براى بر آوردن خواسته‏هاى انسان‏ها حركت مى‏كنند و در معرض كون و فسادقرار مى‏گيرند،اگر چه خود انسان با بلند پروازيهاى بى‏اساسى كه دارد،خيال مى‏كند كه‏همه عالم هستى هيچ كارى جز براى برآوردن خواسته‏هاى او ندارد!!آرى-

دريا كه به طبع خويش موجى دارد خس پندارد كه اين كشاكش با اوست!

خداوند سبحان مى‏فرمايد: كم تركوا من جنات و عيون.و زروع و مقام كريم.و نعمة كانوافيها فاكهين.كذلك و اورثناها قوما آخرين.فما بكت عليهم السماء و ما كانوا منظرين (2)

[آن تبهكاران]چه باغ‏ها و چشمه‏سارها و زراعت‏ها و موقعيت گوارا و نعمتى كه درآن،داراى رفاه و نشاط بودند،از خود گذاشتند[و گذشتند]بدينسان آن امتيازات را به‏قومى ديگر وا گذاشتيم،پس نه آسمان براى آنان اشكى ريخت و نه بآنان مهلتى‏داده شده) با نظر به اين مطلب،يك مسئله بسيار با اهميت كه از دوران‏هاى پيشين مطرح‏شده است،به حل و فصل نهايى خود مى‏رسد.مسئله اين است:

آيا كيهان بزرگ فعاليت مى‏كند تا حقائقى بعنوان غايات (هدف‏ها) تحقق پيدا كند،ياكيهان بعنوان علل ماشينى فعاليت مى‏كند،و آن حقائق بعنوان معلولات طبيعى از آنها به‏وجود مى‏آيند؟

با يك مثال ساده،مسئله چنين است:آيا آفتاب فعاليت مى‏كند،تا آنچه كه در منظومه‏شمسى قرار دارند،به وضع و موقعيت‏هاى خود بعنوان غايت و هدف برسند.يا آفتاب‏كار خود را انجام مى‏دهد و معلولات آن بطور جبر به وجود مى‏آيند؟يعنى آياخورشيد فعاليت مى‏كند تا در كره زمين نباتات برويند و معادن به وضع خود برسند يااينكه خورشيد كار خود را بدون آگاهى از آينده و توجه به هدف و غايت و غير ذلك،انجام مى‏دهد و آن موجودات (معادن، نباتات جانداران،مخصوصا انسانها) داراى‏وضع و موقعيت‏هاى خود مى‏گردند؟مطلبى را كه امير المؤمنين عليه السلام در اين موردفرموده است.پاسخ نهايى است كه فوق آن،قابل تصور نمى‏باشد.كلام امير المؤمنين‏عليه السلام چنين است:آنچه كه موجودات زمينى و آسمانى انجام مى‏دهند،ذاتا با اين‏هدف‏گيرى نيست كه خواسته‏هاى شما را در دو قلمرو جلب لذت و دفع الم بر آورنداصلا هيچ توجه و اراده‏اى باين قضيه ندارند كه شما نيازمند تحصيل خير و منفعت‏هستيد و آنها آگاهانه و آزادانه در مسير رفع اين نيازمندى شما به فعاليت پرداخته‏اند.

آن موجودات (زمينى و آسمانى) با دستور خداوندى به فعاليت‏خود مشغولند،از اين‏اشتغال حكمت‏آميز شما برخوردار مى‏شويد و مصالح خود را به دست مى‏آوريد ومفاسد را از خود دفع مى‏نماييد.اما اينكه همه اجزاء و پديده‏ها و روابط و حركت وتحول اين كيهان بزرگ كه ما با نظر به بعد طبيعى،جزئى ناچيز از آن هستيم،پيرو دستورخداوندى بوده،و حافظ قوانين جاريه در آنها خداوند سبحان است.با طرق علمى وفلسفى و منابع اسلامى كاملا قابل اثبات مى‏باشد.تنها بعنوان نمونه:شما مى‏توانيد باين‏حقيقت علمى محض توجه كنيد كه-آنچه كه در جهان عينى مى‏گذرد و قابل مشاهدات‏حسى و علمى است،جريان پديده‏هاى بيشمار به ترتيب دو موقعيت (على و معلولى)است‏بدون اينكه خود رابطه ضرورى‏«عليت‏»قابل مشاهده حسى و علمى مستند به حس‏بوده باشد.حال،اين سئوال پيش مى‏آيد كه چرا همه چيز از همه چيز صادر نمى‏گردد؟

بلكه همواره واقعيات معينى (علت‏ها) هستند كه واقعيات معين ديگرى (معلول‏ها) را به‏وجود مى‏آورند.بنا به نقل برتراندراسل از ديويد هيوم،او (هيوم) مى‏گويد:«من‏نمى‏دانم‏»اين پاسخ ناشى از فروتنى نيست،زيرا هر متفكرى كه نتواند ثابت‏هاى گرداننده‏متغيرات عالم هستى را كه مستند به خدا است‏بپذيرد هيچ چاره‏اى جز همين كه بگويد:

«من نميدانم‏»ندارد.ولى با نظر به كلام مبارك امير المؤمنين عليه السلام پاسخ كامل به‏مسئله مورد بحث داده ميشود و جهل ما به علم مبدل مى‏گردد.مضمون كلام آن‏حضرت با قالب ادبى چنين مى‏شود:

قرن‏ها بگذشت و اين قرن نويست ماه آن ماه است آب آن آب نيست عدل آن عدل است و فضل آن فضل هم گر چه مستبدل شد اين قرن و امم قرن‏ها بر قرن‏ها رفت اى همام وين معانى برقرار و بر دوام شد مبدل آب اين جو چند بار عكس ماه و عكس اختر برقرار پس بنايش نيست‏بر آب روان بلكه بر اقطار اوج آسمان

مولوى

توضيحى درباره اينكه سببيت‏سببها (عليت علت‏ها) از ذات خود اشياء ناشى نمى‏گردد،در ابيات زير بخوبى منعكس شده است:

سنگ بر آهن زنى آتش جهد هم به امر حق قدم بيرون نهد آهن و سنگ ستم بر هم مزن كاين دو مى‏زايند همچون مرد و زن سنگ و آهن خود سبب آمد و ليك تو به بالاتر نگر اى مرد نيك كاين سبب را آن سبب آورد پيش بى‏سبب هرگز سبب كى شد ز خويش!

اين سبب را آن سبب عامل كند باز گاهى بى‏پر و عاطل كند آن سببها كانبيا را رهبر است آن سبب‏ها زين سببها برتر است اين سبب را محرم آمد عقل ما و ان سببها راست محرم انبياء اين سبب چه بود؟بتازى گور سن اندر اين چه اين رسن آمد به فن گردش چرخ اين رسن را علت است چرخ گردان را نديدن زلتست اين رسنهاى سببها در جهان هان و هان زين چرخ سرگردان مدان تا نمانى صفر و سرگردان چو چرخ تا نسوزى تو ز بى‏مغزى چو مرخ باد،آتش مى‏شود از امر حق هر دو سر مست آمدند از خمر حق گر نبودى واقف از حق جان باد فرق چون كردى ميان قوم عاد

حال كه چنين است،وقتى كه ميخواهيد به نماز استسقاء برويد،نخست قلب خود رابررسى كنيد.اگر ديديد سوز و اخلاصى داريد،حتما چتر را فراموش نكنيد (3) و نمازاستسقاء مرحوم آية الله العظمى آقاى آقا سيد محمد تقى خوانسارى رحمة الله عليه‏هنوز در حوزه علميه قم و در ميان اهالى قم كسانى هستند كه نماز استسقاى مرحوم‏آية الله آقاى سيد محمد تقى خوانسارى را كاملا به ياد دارند.آية الله خوانسارى ازاعاظم مراجع عالم تشيع و از حيث فضل و علم و تقوى در درجه‏اى بسيار ممتاز بودند واينجانب مانند عده‏اى فراوان از طلاب حوزه علميه قم در آن زمان محضر مبارك آن‏شخصيت والا را تا مدتى درك و در نمازهايى كه بامامت آن بزرگوار در مدرسه فيضيه‏تشكيل مى‏شد،شركت مى‏كرديم.در سال 1363 هجرى قمرى (4) خشكسالى ناگوارى،قم و شهرك‏ها و روستاهاى پيرامون قم را تهديد مى‏كرد،بطورى كه نگرانى شديد،همه‏مردم را ناراحت كرده بود.در اين موقع روحانيت و مردم از آية الله خوانسارى استدعاكردند كه مغفور له نماز استسقاء بجا بياورند.و ايشان با جمعى زياد از روحانيون با بجاآوردن شرائط نماز استسقاء به‏«خاك فرج‏»قم حركت كردند.

اينجانب كاملا به ياد دارم پس از سجده طولانى آن بزرگوار ابرهايى پراكنده در فضانمودار گشته و تدريجا بهم پيوستند و ما هنوز به شهر قم وارد نگشته بوديم كه ابرهامتراكم گشته و باران شديدى باريدن گرفت و از الطاف الهى خشكسالى برطرف شد.

اين داستان را تا حدودى مشروح‏تر،از مجله حكمت‏شماره 12 سال اول از صفحات‏29 و 30 و 31 در اينجا مى‏آوريم:

آيت الله خوانسارى و نماز استسقاء

يكى از بزرگترين آثار مرحوم آية الله خوانسارى قدس الله روحه كه براى عموم‏مسلمين موجب افتخار و مباحات گرديد نماز استسقائى بود كه آن شخص بزرگ بجاى‏آورد.و ملل جهان خواهى نخواهى در برابر عظمت اسلام سر تعظيم و تكريم فرودآورده دنيائى متوجه عالم روحانيت و شخصيت آن پيشواى مقدس شيعه گرديد در سال‏1362 ه-ق كه رحمت الهى از شهرستان قم و حومه آن قطع شده و از آغاز بهار تااوايل خرداد ماه بهيچوجه بارانى از آسمان رحمت نازل نشده بود دشت و هامون خشك و مزارع در اثر بى‏آبى پژمرده و آخرين مراحل حياتى خود را ميپيمود منظره‏غم‏انگيز و وحشت‏آورى در سراسر اين منطقه ايجاد و خرمن اميد مردم را بر باد ميداد،در يك چنين موقعيت‏خطرناك و ساعات وحشت‏ناكى كه اميد افراد رفته رفته‏بنا اميدى مبدل مى‏گرديد و بيم قحط و غلا اين سامان را تيره ميساخت نسيم صبح‏رحمت و اشعه الهيه وزيدن گرفته يگانه مرد ايمان و خداپرستى كه در كانون معرفت‏اسرار حقيقت آموخته و آن گوهر گرانبهائيكه در گنجينه تقوى و فضيلت‏براى چنين‏موقعى اندوخته شده بود با عزمى متين و ايمانى راسخ دامان همت‏بر كمر زده تصميم‏گرفت‏بوسيله نماز استسقاء و دعا طلب باران از منبع رحمت الهيه نموده روى عجز و نيازبدرگاه خداوند رحيم آرد،-اراده خود را بعموم طبقات اعلام-و در روز جمعه‏يكساعت از طلوع عازم گرديد كه با رعايت دستور مقدس اسلام مشغول نماز گرددمردميكه بر اثر سستى ايمان بخداوند خوش گمان نبودند بزعم فاسد خود از راه‏خيرخواهى بحضرتش معروض داشتند ممكن است اين نماز بلا اثر مانده و مقام شامخ‏شما در نظر جمعيت كاسته شود ولى آن راد مرد كه هيچكس را جز خداى خود نميديد وجز سخن حق نميشنيد بدين سخنان وقعى نگذارده ميفرمود من بدستورى كه از شارع‏اسلام رسيده عمل نموده وظيفه خود را انجام ميدهم و بيمى از گفته اين و آن ندارم‏آنچه صلاح باشد واقع خواهد شد-اين بود كه طبق مقررات دينيه خود و يكعده ازمردان ايمانى با داشتن روزه چنانچه دستور رسيده رداء مبارك را از راست‏بچپ وبالعكس انداخته با پاى برهنه استغفارگويان و تضرع كنان رهسپار سمت‏خاك‏فرج گرديدو باميد فتح و فرج رو به بيابان نهادند اتفاقا اين حادثه مصادف با موقعى بود كه قسمتى ازقواى متفقين متمركز در ايران شده و يكعده از لشكر انگليسى و آمريكائى در حدودخاك‏فرج (كه در ضلع شمال شرقى نيم كيلومترى شهر قم قرار گرفته) جاى داشتند-قبلابآنها خبر رسيده بود كه عده زيادى از اهالى در نظر دارند باين حدود آمده و چاه‏آبى را كه مورد استفاده آنها است پر نموده بعلاوه ممكن است‏خطر بزرگى متوجه آنان‏شود آنها كه از جريان قضايا هيچ اطلاعى نداشتند و نيز هياهوى مردم تاييد افكارشان رامينمود كاملا مجهز براى دفاع گرديده حتى رگبارها را بسوى جمعيت قرار دادند،تاهنگام هجوم مردم دفاع نمايند-مرحوم آيت الله فقيد كه تنها متوجه بخداى خود بودهدف مخصوص داشت‏با نهايت رشادت و متانت‏بوضع خود ادامه داده با حضورمتجاوز از بيست هزار نفر تقريبا در حال تضرع و خشوع بسته بذات مقدس ربوبى،نمازاستسقاء را بجاى آورده با خطبه و دعاء پايان يافت دلها ميطپيد و رنگها در پريدن بودهر كس با خود زمزمه و نوائى داشت كه آيا اين دعا بهدف اجابت‏خواهد رسيد يا نه‏متخصصين اروپائى كه در لشكر متفقين بودند اوضاع جوى را بدقت مورد بررسى قرارداده ابدا امارات نزول بارانرا مشاهده ننمودند فرداى آن روز آثار رحمت الهى ظاهر وابرهاى متراكم آسمان قم را پوشيده بارانى بى‏نظير در شهر و حومه باريد بطوريكه سيل‏در رودخانه قم بجريان افتاده روحى تازه در سراسر باغات و مزارع و بيابان طف ديده‏دميده،و زمين كه بر اثر بى‏آبى خشك و آتشين شده بود خلدبرين گرديد و مصداق اين‏آيه مباركه هويدا گرديد... (و استغفروا ربكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا) ...

ظهور اين كرامت‏بزرگ و دعاء سريع الاجابه در جهان اثر عجيبى بخشيده بطوريكه‏ژنرال‏ها و فرماندهان لشكر متفقين نيز تسليم مقام دينى شده از آن بزرگوار خواستارشدند براى رفع غائله جنگ جهانى دعا فرمايند و از مقامات رسمى لندن و آمريكاوقوع اين حادثه شگفت‏انگيز بوسيله راديو در تمام دنيا پخش گرديد حقانيت دين مبين‏اسلام عملا بر جهانيان آشكار گشت و بر آن مردم مادى و عناصر ناپاكى كه بديانت واسلاميت‏بنظر حقارت مينگريستند ثابت‏شد كه مردان پاك و با فضيلتى در عالم هستندكه بلاواسطه با عالم غيب پيوسته و ميتوانند با نيروى ايمان جهانى را تكان دهند و طبيعت‏باذن خداوند جهان در زير فرمان آرند درود فراوان بروان پاكت‏باد-اى رادمرد باحقيقت و ايمانيكه اسلام را زنده ساخته قوت اسلام را بمردم جهان نمايش دادى.

كافى است‏براى قبول اين گونه گرفتاريها،به داستان بسيار مختصرى از مشهورترين‏فيزيكدان قرن معاصر توجه شود.«در سال 1949 اينشتين درباره ملاقات خود با يكى‏از سران آمريكايى چنين نوشت:«اخيرا با يكى از شخصيتهاى باهوش آمريكايى كه به‏صورت ظاهر مردى صاحب حسن نيت‏بود،مذاكره مى‏كردم و به او تذكر دادم كه خطرجنگ جديدى بشريت را تهديد مى‏كند و اگر چنين جنگى درگيرد،احتمالا نوع بشرمنهدم خواهد گشت.و فقط تشكيلاتى كه ما فوق ملت‏ها باشد،ميتواند از چنين خطرى‏جلوگيرى كند.اما با نهايت تعجب مشاهده كردم كه مخاطب من چنين جواب داد:«به‏چه دليل شما تا اين اندازه مخالف با انهدام نوع بشر مى‏باشيد؟!»[اگر عبارات بعدى‏متفكر مزبور را در تفسير پاسخ مخاطبش مورد دقت قرار بدهيم،خواهيم ديد كه حتى‏ممكن است‏حتى يكى از بزرگترين عللى كه مخاطب را وادار به چنين پاسخ‏حيرت‏انگيزى كرده است،همان فرسودگى حيات بشرى است كه نتيجه و يا عكس العمل‏قطعى جرم‏ها و جنايات و بطور عام نتيجه يا عكس العمل گناهانى است كه بشر با كمال‏بى‏اعتنايى و به انگيزگى لذت پرستى و خودكامگى مرتكب آنها گشته است.متفكر مزبور(اينشتين) مى‏گويد:«چنين جواب تند و صريحى از رنج درونى و بدبختى آشكارى‏حكايت مى‏كند كه مولود جهان امروز است.اين جواب بنظر من جواب كسى است كه‏كوشش بسيار كرده است تا تعادلى در وجود خويش ايجاد كند،ولى توفيق نيافته است، وحتى اميد توفيق را هم از دست داده است.اين جواب بيان انزوايى دردناك است كه همه‏افراد بشر امروزه از آن رنج مى‏برند.»] (5) آيا ابتلاء و ناگوارى و بسته شدن راه خيرات ونابود شدن اميدها و آرزوها بالاتر از اين قابل تصور است كه بشر امروزى خود را دريك بن‏بست غير قابل گشايش ببيند؟آيا سخت‏تر از اين نتائج نابود كننده براى گناهان مى‏توان تصور نمود كه هستى و نيستى و زندگى و مرگ براى انسان يكسان باشند؟!چه‏بايد كرد كه تخدير و هستى‏هاى متنوع نمى‏گذارد كه انسان بفهمد-نيستى غير از هستى‏است)

آتشش پنهان و ذوقش آشكار دود او ظاهر شود پايان كار

ان الله يبتلى عباده عند الاعمال السيئة بنقص الثمرات،و حبس البركات،و اغلاق خزائن‏الخيرات.ليتوب تائب،و يقلع مقلع،و يتذكر متذكر،و يزدجر مزدجر (خداوند سبحان‏بندگان خود را در هنگام ارتكاب اعمال زشت مبتلا مى‏سازد و به كاهش ميوه‏ها و بستن‏در خزانه‏هاى خيرات،تا كسى بخواهد بطرف خدا باز گردد و گنهكار دل از گناه بر كند وكسى كه بخواهد بياد خدا بيفتد و كسى كه مى‏خواهد بجهت نهى از لغزش‏ها،از آنهاامتناع بورزد.)

نتائج وخيم گناهان روزى گريبان گنهكاران را مى‏گيرد

آنچه كه تجارب و مشاهدات مستمر نشان مى‏دهد،اينست كه هيچ عملى بدون‏عكس العمل، يا باصطلاح ديگر:هيچ علتى بدون معلول و هيچ مقدمه لازم و كافى بدون‏صدور يك نتيجه نبوده است.نهايت امر اين است كه حكمت‏بالغه خداوندى براى‏هشدار و اخطار مردم،مقدارى قابل توجه از عكس العمل‏ها را در همين دنيا بوجودمى‏آورد،باشد كه مردم از آن عبرت بگيرند و بدانند كه فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره.

و من يعمل مثقال ذرة شرا يره (6) پس هر كس بر وزن ذره‏اى خير انجام بدهد آن راخواهد ديد و هر كس به وزن ذره‏اى شر انجام بدهد آن را خواهد ديد)

اين جهان كوه است و فعل ما ندا سوى ما آيد نداها را صدا

و بقيه عكس‏العمل‏ها و يا معلولها و نتائج كردارها در ابديت‏سراغ آدمى را مى‏گيرد.

امروزه بروز بيماريها و ناگواريها سخت در شرق و غرب دنيا براى هيچ كس پوشيده‏نيست.چه بايد كرد كه تخدير و هستى‏هاى متنوع نمى‏گذارد كه انسان بفهمد-نيستى غيراز هستى است)

و قد جعل الله سبحانه الاستغفار سببا لدرور الرزق و رحمة الخلق،فقال سبحانه:

«استغفروا ربكم انه كان غفارا.يرسل السماء عليكم مدرارا.و يمددكم باموال و بنين و يجعل‏لكم جنات و يجعل لكم انهارا.فرحم الله امرا استقبل توبته و استقال خطيئة و بادر منيته(و خداوند سبحان توبه را سبب فراوانى روزى و رحمت‏بر مخلوقاتش قرار داده وفرموده است:«از پروردگارتان طلب مغفرت كنيد،قطعا او بخشاينده است.از آسمان‏براى شما خير كثير مى‏فرستد.و شما را با اموال و فرزندان يارى مى‏كند و براى شما باغهاو چشمه‏سارها قرار مى‏دهد.»پس خدا رحمت كند كسى را كه روى به توبه آورد وطلب عفو از گناهان خود نمايد و[با احساس و انجام تكاليف و ايفاى حقوق مقرره]آماده پيشباز مرگ گردد.)

توبه و استغفار از گناهان،موجب فراوانى روزى و رحمت‏خداوندى برمخلوقات م
ى‏گردد

همانگونه كه‏«گناهانى كه موجب بروز بيماريها و ناگوارى‏ها مى‏شود،معلول خشم وپرخاش شخصى خداوندى به بشر نيست همچنان فراوانى روزى و رحمت‏بر خلق درصورت توبه ناشى از آن نيست كه توبه و استغفار براى خدا نفعى مى‏رساند.

يعنى چنان نيست كه خداوند از گناهان مردم دچار نقص و ضرر و مشقت مى‏گردد وبراى انتقام‏جويى شخصى عوارض ناگوار گناهان را براى مردم مى‏چشاند،و در صورت‏توبه و استغفار،براى خداوند منفعت‏شخصى مى‏رسد و خوشش مى‏آيد و روزى مردم‏را فراوان و آنان را مورد رحمت‏خود قرار مى‏دهد.

اگر در نيايش امام حسين عليه السلام در عرفات اين جمله را كه عرض مى‏كند:

«خداوندا،تو بى‏نيازتر از آن هستى كه به خودت نفعى برسانى،چه رسد باينكه من بتوانم‏سودى براى تو برسانم‏»با دقت مورد درك قرار بدهيم،خواهيم ديد هيچ يك ازپاداش‏ها و مجازاتها مربوط به ذات پاك خداوندى نيست،يعنى نه پاداشهايى كه‏خداوند به بندگانش عنايت مى‏فرمايد ناشى از نفعى است كه خداوند بوسيله عبادات واطاعات مردم برده است،و نه مجازاتها و كيفرهايى كه خداوند به گنهكاران مقررفرموده است،ناشى از نقص و ضررى است كه به آن ذات اقدس وارد شده است،بلكه‏همانگونه از حكم بديهى يا ضرورى عقل و منابع اوليه اسلامى بر مى‏آيد،همه پاداشها وكيفرها نتيجه كردارهاى خود آدميان است‏يكى از شگفتى‏هاى كارهاى بشرى در اينست‏كه در همه واقعيات و حوادث دنيا،قانون ضرورى‏«عليت‏»را مى‏پذيرد،ولى وقتى كه به‏كارهاى زشت و كثيف مرتكب مى‏شود،فراموش مى‏كند كه همان قانون عليت در اين‏موارد نيز جريان دارد.گويى نميداند كه نابخردترين انسان كسى است كه جو بكارد وتوقع گندم داشته باشد!همچنين همين قانون ضرورى مى‏گويد:توبه و استغفار و تصفيه‏درون عللى است كه معلول خود را كه رحمت‏حق است‏بوجود خواهد آورد.

در مبحث قبلى ديديم كه:-سببيت‏سبب‏ها،عليت علت‏ها همه و همه مربوط به‏مشيت و فيض مستمر خداوندى است كه-

اين سبب را آن سبب آورد پيش بى‏سبب هرگز سبب كى شد ز خويش!

از سبب سازيش من سودائى‏ام و ز سبب سوزيش سوفسطائى‏ام (7)

اللهم انا خرجنا اليك من تحت الاستار و الاكنان و بعد عجيج البهائم و الولدان،راغبين‏فى رحمتك و راجين فضل نعمتك و خائفين من عذابك و نقمتك.اللهم فاسقنا غيثك و لاتجعلنا من القانطين،و لا تهلكنا بالسنين.و لا تؤاخذنا بما فعل السفهاء منا يا ارحم الراحمين(خداوندا، از زير پوششها (مساكن) و آشيانه‏هاى خود بيرون آمده و در حاليكه‏چارپايان و فرزندان ما همگى در اضطراب و ناله و فرياد بودند،بسوى تو پناه آورديم.

پروردگارا،در اين تلاش و پناهندگى،طمع در رحمت تو داريم و اميد در كرامت نعمت‏تو بسته‏ايم و از نقمت و عذاب تو ترسانيم.خداوندا،ما را از بارانت‏سيراب فرما و ما رااز نا اميدان از لطف و عنايتت قرار مده و ما را با خشكسالى هلاك مفرما.و ما را به كردارزشت نابخردان مؤاخذه مفرما،اى خداوند ارحم الراحمين) (8)

خداوندا،پروردگارا،از جايگاه‏هاى معمولى زندگى بدر آمده رو ببارگاه تو آمده ايم.مارا مايوس و نوميد برمگردان‏امير المؤمنين عليه السلام در خطبه 115 نيايش خود را در موقع استسقاء چنين بيان‏مى‏كند:

«خداوندا،نباتات كوههاى ما از خشكسالى افسرده و خشكيده‏اند،و خاك تيره‏روى زمين ما را از بى‏آبى پوشانده است.حيوانات ما سخت تشنه‏اند و در جايگاه‏هاى‏استراحت‏خود حيرت‏زده همانند مادران بچه مرده مى‏نالند و از رفت و برگشت‏با لب‏تشنه در چراگاه‏ها و آبشخورها در ملالند.پروردگارا،به ناله‏هاى ناله‏كنندگان و سوزش‏دلسوختگان عنايتى فرما و بر اين جانداران در مسير حركتها و مدخل آسايشگاههايشان‏ترحمى فرما.بار خدايا،ما در حالى رو به سوى تو آورديم كه شتران لاغر،از قحطى‏آب و علف بهمراه در حركتند[و هنگامى به رحمت واسعه تو روى آورديم]كه ابرها باعلامت‏بارش باران،نهال اميد در درون ما كاشتند،ولى اين نهال را به ثمر نرسانده ازفضاى ما ناپديد شدند.»

اين خطبه را تا آخر بخوانيد و معناى رابطه نيايش با خداوند مهربان را درك كنيد.

در همان لحظات كه آه و ناله‏هاى نيايشگران از اعماق دلهايشان سر مى‏كشد،درياها نيز درحال همدردى ابرها را به فضا مى‏فرستند تا با همديگر تجلى‏گاه قوانين هستى و رحمت‏الهى را به وجود بياورند.در اين هنگام،همزمان با ريزش قطرات اشك بر رخسارنيايشگران،قطرات باران نيز بر روى زمين باريدن مى‏گيرد.اللهم انا خرجنا اليك نشكواليك ما لا يخفى عليك حين الجاتنا المضايق الوعرة،و اجاءتنا المقاحط المجدبة،و اعيتناالمطالب المتعسرة،و تلاحمت علينا الفتن المستصعبة (خداوندا،ما به سوى تو آمده‏ايم، از رويدادهايى شكوه داريم كه به مقام شامخ تو پوشيده نيست.پروردگارا بتو پناه‏آورده‏ايم از تنگناهاى سخت و دشوار و از بى‏بارانى‏هايى كه خشكسالى بوجودآورده است و از حوادث بسيار سخت و ناگوار كه ما را ناتوان ساخته است،و از فتنه‏ها وآشوبهاى بسيار دشوار كه ما را به ستوه آورده است)

خداوندا،ما چه گوييم چون تو مى‏دانى نهان

بار الها،

باد ما و بود ما از داد تست هستى ما جمله از ايجاد تست لذت هستى نمودى نيست را عاشق خود كرده بودى نيست را

لذت انعام خود را وامگير نقل و باده جام خود را وا مگير ور بگيرى كيت جست و جو كند نقش با نقاش كى نيرو كند منگر اندر ما و مكن در ما نظر اندر اكرام و سخاى خود نگر ما نبوديم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفته ما مى‏شنود

مولوى

پروردگارا،هيچ حادثه و ذره‏اى در دستگاه هستى از علم تو پوشيده نيست،توئى عالم‏السر و الخفيات.اگر دستور تو به دعا و نيايش نبود،ما تنها به اضطراب و تشويش درناگواريها بسنده مى‏كرديم.تويى كه در دعا را بروى ما باز نموده فرموده‏اى ادعونى‏استجب لكم (9) مرا بخوانيد تا دعاى شما را مستجاب كنم) تويى كه فرموده‏اى و اذا سالك‏عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعانى (و اگر بندگان من از تو بپرسند[بآنان بگو:]من بآنان نزديكم اجابت مى‏كنم دعاى كسى را زمانيكه مرا بخواند) الهى‏علمك بحالى يغنيك عن مقالى (خداوندا، علم تو به حال من،ترا از سخن من بى‏نيازمى‏كند.) با اينحال،گرايش و نيايش ما هنگامى بحال جدى مى‏رسد و موقعى جان ما رارهسپار كوى ربوبى مى‏كند كه همه دستگاه مغز و روان و دل و اعصاب ما به شدت‏هماهنگ گشته و با توليد يك اراده جدى،حاجت‏خود را بخواهيم.خداوندا،اگرنميدانيم چه گونه به بارگاه تو دعا كنيم.خود با كرم عام و لطف خاص خود دعا را براى ماتعليم فرما.

اى خداى پاك و بى‏انباز و يار دست‏گير و جرم ما را در گذار ياد ده ما را سخنهاى رقيق كه ترا رحم آورد آن اى رفيق اى دعا از تو اجابت هم ز تو ايمنى از تو مهابت هم ز تو گر خطا گفتيم اصلاحش تو كن مصلحى تو اى تو سلطان سخن

كيميا دارى كه تبديلش كنى گرچه جوى خون بود نيلش كنى اين چنين ميناگريها كارتست اين چنين اكسيرها ز اسرار تست

اللهم انا نسئلك الا تردنا خائبين،و لا تقلبنا واجمين،و لا تخاطبنا بذنوبنا و لا تقايسناباعمالنا(خداوندا،از تو مسئلت داريم كه ما را مايوس برمگردان،و ما را در حاليكه از شدت‏اندوه زبان در دهانمان از حركت افتاده است نوميدمان مفرما،بارالها،ما را به گناهانى كه‏مرتكب شده‏ايم مؤاخذه مفرما،و ما را با كردارهايمان محاسبه منما)

خداوندا،ما را از بارگاهت نوميد برمگردان

پروردگارا،تو ميدانى كه با چه اميد و آرزويى رو به درگاه ربوبى‏ات آمده‏ايم،تو خود باالطاف و عنايات ربانى‏ات اين اميد را در درون ما آفريده‏اى تا ياس و نوميدى ما را ازپاى در نياورد.بحق آن حكمت و فيض الهى‏ات كه بوسيله آنها ما را از نعمت عظماى‏اميد بهره‏مند فرموده‏اى،ما را از بارگاه خود نوميد برمگردان.خداوندا،همانگونه كه‏بمقتضاى رحمانيتت،روزى را براى همه مردم بدون اختصاص به انسانهاى مؤمن ارزانى‏فرموده‏اى و خطاى خطاكاران و لغزش لغزندگان مانع جريان فيض تو بر همه آنها نيست،ما بندگان ناتوانت را كه از نعمت دين برخوردار نموده‏اى بوسيله گناهان و اعمال زشت،از رحمت و لطف خود نا اميد بر مگردان.

اللهم انشر علينا غيثك و بركتك و رزقك و رحمتك،و اسقنا سقيانا قعة مروية معشبة تنبت‏بها ما قد فات و تحيى بها ما قد مات،نافعة الحيا كثيرة المجتنى،تروى بها القيعان و تسيل‏البطنان و تستورق الاشجار،و ترخص الاسعار انك على ما تشاء قدير (خداوندا،باران وبركت و روزى و رحمتت را بر ما بگستران و ما را با آب شيرين و گوارا و سيراب كننده‏و روياننده سيراب فرما تا آن روييدنى‏ها را كه از دست ما رفته است‏بار ديگر احياء كند وآنچه را كه مرده است زنده نمايد-آب گوارايى كه سودمند باشد و داراى محصولى‏فراوان،دشتهاى هموار را با آن سيراب فرمايى و در دره‏ها و پستى‏هاى زمين سيل جارى‏كنى،و درختان را پر برگ و قيمت‏ها را ارزان فرمايى.قطعا تو بر همه چيز توانايى.)

پروردگارا،مشيت و قدرت مطلقه تست كه جهان هستى را بجريان انداخته است و هدفى‏جز رحمت و لطف بر عالم و عالميان ندارى با همين رحمت و لطف،بار ديگر وجود ما را باطراوت فرماساده‏لوحانى پيدا مى‏شوند و مى‏گويند:قوانين طبيعت كه در قلمرو كيهان بزرگ‏حكمفرما است،چنان مستحكم و پا برجااست كه هيچ عاملى نميتواند آنها را متزلزل‏بسازد،زيرا تزلزل قانون در عرصه هستى بيك معنى،مساوى است‏با نيست‏شدن هست،يا هست‏شدن نيست و اين خود تناقضى است آشكار.اين مطلب گاهى با اين تعبير اداشده است كه عالم هستى با نظمى كامل در جريان است.و اين نظم با هيچ عاملى قابل‏مختل شدن نيست.پاسخ اين اعتراض چنين است:نظم و قانون و سيستم و تشكل و ماننداين روابط،تنها با نظر به متن خود دستگاه هستى است و بعبارت ديگر جهان هستى براى‏ما كه در متن آن زندگى مى‏كنيم نمايش نظام (سيستم) بسته دارد،نه در عالم واقع ونفس الامر،همانگونه كه يك توپ براى مورچه‏اى كه در ميان آن در حركت است‏داراى سيستم بسته مى‏باشد.ولى با نظر به انسانهايى كه مى‏توانند با دست‏يا پا يا ديگروسائل آن توپ را به اوضاع و حركات و موقعيت‏هاى گوناگون در آوردند،داراى نظام(سيستم) باز است. معجزات بوسيله انبياء عليهم السلام و همچنين كرامات و استجابت‏دعاها،از خارج از متن خود طبيعت[كه نمايش سيستم بسته دارد]وارد اين عرصه‏مى‏شوند.

اگر بخواهيم با يك تشبيه كاملا ساده مى‏توانيم اين قضيه را تصور كنيم:اگر يك‏مورچه يا هر حيوانى كه از فعاليت‏هاى مغزى و روانى ما آگاهى ندارد،از همه سطوح واجزاء بدن ما عبور كند و آنها را در حالات معينى مشاهده كند،محال است‏به ذهنش خطور كند كه ممكن ست‏يكايك اين سطوح و اجزاء،بلكه همه آنها بوسيله نيروى‏اراده،وضع خاص خود را تغيير بدهد.مثلا انسانى كه نشسته است،اراده كند و برخيزد،كسى كه دستش پايين افتاده است، اراده كند و آن را بالا ببرد.

پى‏نوشتها:

1-المؤمن (غافر) آيه 57

2-دخان آيه 25 تا 29

3-مضمون اين عبارت را داستايوسكى نيز گفته است.

4-بنا به نوشته مجله حكمت‏سال اول شماره دوازدهم يكشنبه 13 مهرماه 1331 اين نماز درسال 1362 خوانده شده است.

5-زندگى اينشتين-فيليپ فرانك ترجمه آقاى حسن صفارى ص 541 و 542

6.الزلزال آيه 7 و 8

7.مسلم است كه منظور مولوى از«سوفسطائى‏ام‏»معناى حقيقى آن نيست،بلكه مى‏خواهدبگويد:خداوند سبحان با شكستن رابطه عليت ميان علل و معلولات كه ضرورى‏ترين روابط در عالم‏هستى است،ما انسانهاى سطح‏نگر را وادار مى‏كند باينكه خيال كنيم هيچ قانونى در عالم هستى حاكم‏نيست.و الا بديهى است كه شكستن رابطه عليت‏با مشيت‏خداوندى خود قانون زير بنائى عالم هستى‏است

8-آيه 155 از سوره الاعراف كه درباره هلاك شدن آن عده از بنى‏اسرائيل است كه خواست‏رويت‏خدا را از حضرت موسى عليه السلام نموده بودند.حضرت موسى عليه السلام در مقام نيايش باخدا چنين عرض مى‏كند كه اتهلكنا بما فعل السفهاء منا (آيا ما را بسبب كردار نابخردان ما،هلاك‏مى‏نمايى!) در اينمورد نبايد توهم كرد كه خداوند متعال بيگناهان را به كردار گنهكاران مؤاخذه‏مينمايد،زيرا اين نوعى ظلم است كه خداوند هرگز و بهيچ وجه و با هيچ مقدار آن را انجام نمى‏دهد.

بنابر اين،بايد با نظر به آيه 25 از سوره الانفال و اتقوا فتنة لا يصيبن الذين ظلموا منكم خاصة (به ترسيداز آن فتنه‏اى كه تنها دامن ستمكاران شما را نمى‏گيرد) بگوييم:كسانى كه مشمول فتنه يا عذاب الهى‏گشته‏اند بدون اينكه در ظلم و معصيت‏بطور مستقيم شركت داشته باشند، مردمانى بوده‏اند كه درمقدمات آن فتنه و بروز آثار ستمكارى مى‏توانستند خود را كنار بكشند.و مى‏توان گفت كه آثاروضعى بعضى از گناهان كبيره بقدرى فراگير است كه حتى ممكن است دامن بى‏گناهان را هم بگيرد،نهايت امر مانند قوانين حاكم در طبيعت است كه موجب سقط جنين و زلزله و آتش‏فشانى مى‏گردد وبدون تفاوت ميان گنهكار و بى‏گناه طومار زندگى همه آنان را در مى‏نوردد و چون خداوند سبحان‏عادل و ارحم الراحمين است، بيگناهان را پس از مرگ مورد لطف و عنايت‏خود قرار مى‏دهد.

9-غافر آيه 60