بررسي روايات معارض اهل سنت

1-  ضرورت تحقيق در احاديث

سنت در لغت به معناي راه و طريق است. و در اصطلاح عبارت است از قول يا فعل يا تقرير معصوم از پيامبر يا امام. سنت پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله دومين حجّت و منبع استنباط و درک معارف الهي بعد از قرآن کريم است. منبعي که به نصّ قرآن از مقام عصمت و طهارت از هر عيب و نقصي برخوردار است.امت اسلامي اتفاق کرده‏اند بر اين‏که سنت نبوي دوّمين منبع بعد از قرآن براي بهره‏برداري از معارف ديني است، بلکه مطابق روايات اهل بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام، آنچه مردم تا روز قيامت به آن احتياج دارند در قرآن و سنت وجود دارد.

امام باقرعليه السلام فرمود: «انّ اللَّه تبارک و تعالي لم يدع شيئاً تحتاج اليه الامّة الاّ انزله في کتابه و بيّنه لرسوله و جعل لکلّ شيئ حدّاً، و جعل عليه دليلاً، و جعل علي من تعدّي ذلک الحدّ حدّاً»؛ «همانا خداوند تبارک و تعالي اموري را که امت به آن احتياج دارد رها نکرده، بلکه آن‏ها را در کتابش نازل فرمود و براي رسولش بيان کرده است. و براي هر چيزي حدّي قرار داده و بر آن حد راهنمايي معيّن نموده. و براي کسي که از آن حدّ تجاوز و تعدّي کند حدّي معين کرده است.»

و از امام صادق‏عليه السلام وارد شده که فرمود: «ما من شي‏ء الا فيه کتاب أو سنة»؛  «هيچ چيزي نيست جز آن‏که در مورد آن قرآن يا سنت حکمي بيان داشته است.»

 

  • اهتمام پيامبر به تدوين حديث
  • ضرورت بازنگري در احاديث
  • جهات بازنگري در حديث
  • راههاي بازنگري
  • ارزيابي احاديث نزد شيعه
  • ارزيابي صحيحين نزد عامه

 

  • اهتمام پيامبر به تدوين حديث

گرچه بعد از وفات پيامبرصلي الله عليه وآله به جهت مقابله مدرسه خلفا با کتابت و نقل و تدوين حديث، جلوي رونق آن گرفته شد ولي مطابق روايات فريقين پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله و اهل بيت معصوم او اهتمام فراواني به تدوين و کتابت حديث داشته‏اند.

ابوداوود در «سنن» از عبداللَّه بن عمر نقل مي‏کند: من هر چه را که از رسول خداصلي الله عليه وآله مي‏شنيدم مي‏نوشتم تا آن‏ها را حفظ کنم، قريش مرا از اين کار نهي کرد. آنان به من گفتند: آيا تو هر چه را از رسول خداصلي الله عليه وآله مي‏شنوي مي‏نويسي؟ در حالي که او بشري است که در حال غضب و رضا سخن مي‏گويد؟ من از کتابت حديث رسول خدا دست برداشتم، تا اين‏که اين مطلب را با رسول خداصلي الله عليه وآله در ميان گذاردم. پيامبرصلي الله عليه وآله با انگشت خود به دهانش اشاره کرد و فرمود: «اکتب فوالّذي نفسي بيده ما يخرج منه الاّ حقّ»؛«بنويس، قسم به کسي که جانم به دست اوست از اين زبان به جز حق خارج نمي‏شود.»

ترمذي در سننش از ابوهريره نقل مي‏کند که گفت: مردي بود از انصار که در کنار پيامبر مي‏نشست و سخنان پيامبر را با اعجاب تمام گوش مي‏داد ولي آن‏ها را حفظ نمي‏کرد. از اين مشکل به نزد رسول خداصلي الله عليه وآله شکايت آورد و عرض کرد: اي رسول خدا! من از شما حديث مي‏شنوم به حدّي که مرا به اعجاب وا مي‏دارد ولي آن‏ها را حفظ نمي‏کنم؟! حضرت فرمود: «استعن بيمينک»؛ «به دست راستت کمک بگير.» با دستش اشاره به خط کرد.

امام باقرعليه السلام به حمران بن اعين فرمود: «انّ في هذا البيت صحيفة طولها سبعون ذراعاً بخطّ عليّ‏عليه السلام و املاء رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله، لو ولّينا الناس لحکمنا بما انزل اللَّه لن نعدو ما فيها»؛  «همانا در اين اتاق صحيفه‏اي است با طول هفتاد ذراع با خطّ علي‏عليه السلام و انشاي رسول خداصلي الله عليه وآله، اگر ما متولّي امور مردم شويم به آنچه خداوند نازل کرده حکم خواهيم کرد و از آنچه در آن آمده تجاوز نمي‏کنيم.»

 

  • ضرورت بازنگري در احاديث

بعد از آن‏که جايگاه و منزلت حديث بعد از قرآن مشخص شد، به اين نکته اشاره مي‏کنيم که اين اهميّت و جايگاه براي سنت واقعي است از قول يا فعل يا تقرير پيامبرصلي الله عليه وآله نه هر آنچه که به پيامبرصلي الله عليه وآله نسبت داده شده و از او نقل شده است بدون آن‏که از صحّت و سقم آن اطّلاع پيدا کنيم.

آري، مطابق رأي و نظر برخي، سنت نبوي فوق بازنگري است، و نکته قابل توجه اين است که حديث و خبر غير از سنت است، حديث حاکي از سنت است. هدف از بازنگري در حديث رسيدن به سنت واقعي و صحيح است، نه آن‏که برخي از متعصّبين مي‏گويند که هدف بازنگران نابودي حديث است. لذا از ابوحنيفه نقل شده که مي‏گفت: «اکذّب هولاء و لايکون تکذيبي لهولاء و ردّي عليهم تکذيباً للنبيّ‏صلي الله عليه وآله، انّما يکون التکذيب لقول النبيّ‏صلي الله عليه وآله ان يقول الرجل: أنا مکذّب لقول نبي اللَّه‏صلي الله عليه وآله. فامّا اذا قال الرّجل: انا مؤمن لکلّ شيي تکلّم به النبيّ، غير أنّ النبي لايتکلّم بالجور ولايخالف القرآن، فانّ هذا القول منه هو التصديق بالنبيّ و بالقرآن و تنزيه له من الخلاف علي القرآن، ولو خالف النبيّ القرآن و تقوّل علي اللَّه بغير الحقّ لم يدعه اللَّه حتّي يأخذه باليمين و يقطع منه الوتين»؛«من اين راويان را تکذيب مي‏کنم و هدف از تکذيب و ردّ من نسبت به آنان تکذيب پيامبرصلي الله عليه وآله نيست. آن هنگامي انسان قول پيامبرصلي الله عليه وآله را تکذيب کرده است که بگويد: من تکذيب کننده گفتار پيامبرم، امّا اگر کسي بگويد: من به هر چه پيامبرصلي الله عليه وآله فرموده ايمان مي‏آورم جز آن‏که مي‏دانم که پيامبرصلي الله عليه وآله سخن به جور نمي‏گويد، و با قرآن مخالفت نمي‏کند، اين گونه سخن در حقيقت تصديق پيامبرصلي الله عليه وآله و قرآن بوده و تنزيه او از مخالفت با قرآن است.

اگر پيامبرصلي الله عليه وآله با قرآن مخالفت کند و بر خداوند چيزي به غير از حق نسبت دهد خدا او را رها نکرده تا اين‏که او را با دست قدرتش گرفته و رگ قلب او را قطع خواهدکرد.»

 

  • جهات بازنگري در حديث

دانشمندان براي ضرورت بازنگري در احاديث جهات متعددي ذکر کرده‏اند که از آن جمله عبارت است از:

 

رواج نسبت دروغ به رسول خدا

 

در زمان رسول خداصلي الله عليه وآله و نيز بعد از آن نسبت دروغ به رسول خداصلي الله عليه وآله چنان رواج پيدا کرد که پيامبرصلي الله عليه وآله مطابق حديثي فرمود: «من تعمّد عليّ کذباً فليتبوّأ مقعده من النار»؛ «هر کس به طور عمد بر من دروغ ببندد جايگاهش از آتش خواهدبود.»

لذا مشاهده مي‏کنيم که «بخاري» احاديثش را از ششصد هزار حديث برگرفته است.

ابوداوود در سننش چهار هزار و هشتصد حديث آورده و آن‏ها را از ميان پانصد هزار حديث انتخاب نموده است.

مسلم در صحيحش چهارهزار حديث با حذف مکرّرات آورده و آنان را از سيصد هزار حديث انتخاب نموده است.

احمد بن حنبل در مسندش حدود سي هزار حديث آورده و آن‏ها را از هفتصد هزار حديث انتخاب کرده است. و گفته شده که او يک ميليون حديث را حفظ بوده است. نتيجه اين‏که: نسبت دروغ به رسول خداصلي الله عليه وآله يکي از اسباب ضرورت بازنگري در احاديث است، حتي احاديثي که در صحاح و مسانيد و سنن آمده؛ زيرا روايات اين مجاميع به نظر صاحبان آن‏ها صحيح السند بوده است؛ در حالي که احتمال کذب و باطل نيز در آن‏ها داده مي‏شود.

فرصت دادن به احبار و راهبان

با پياده شدن سياست منع نقل و تدوين و کتابت حديث، اسلام و مسلمين از ناحيه آن مبتلا به خسارات عظيم و جبران ناپذيري شد که از آن جمله ايجاد زمينه مناسب براي احبار و رهبان از يهود و نصارا به جهت تحريف اسلام بود. آنان با اهداف خاص اسلام را انتخاب کرده و منشأ انحرافاتي در جامعه اسلامي شدند.

شهرستاني مي‏گويد: «مشبّهه اخباري دروغين را وضع کرده و به پيامبرصلي الله عليه وآله نسبت دادند که بيشتر آن‏ها برگرفته از يهود بود...».

ابن خلدون در بحث تفسير نقلي و اين‏که منقولات در اين باب مشتمل بر روايات باطل و مردود است مي‏گويد: «سبب اين مشکل آن بود که عرب اهل کتاب و علم نبود، بلکه بدوي بودن و بي‏سوادي بر آنان غالب بود. و لذا هر گاه که اشتياق به معارفي؛ از قبيل اسباب خلقت و ابتداي آن و اسرار وجود پيدا مي‏کردند از اهل کتاب قبل از خود سؤال مي‏کردند يعني اهل تورات از يهود و متابعان دين آنان از نصارا... همانند کعب الاحبار و وهب بن منبه و عبداللَّه بن سلام و امثال اين افراد، لذا تفاسير از منقولات اين افراد پر شد... و مفسران در مثل اين روايات تساهل کرده و کتب تفسيري خود را از آن‏ها پر نمودند در حالي که اصل آن‏ها از اهل تورات گرفته شده بود...».

تجارت با حديث

در تاريخ اسلام کساني معروف به جعل و وضع حديث بوده‏اند که هدف آنان از نشر اين احاديث طمع در دنيا و تجارت با آن احاديث بوده است.

ابن الجوزي نقل مي‏کند: نزد مهدي عباسي ده نفر از محدّثين را آوردند که از جمله آنان غياث بن ابراهيم بود. مهدي عباسي کبوتربازي را دوست مي‏داشت. به قياس گفت: براي من حديث نقل کن. او حديث ابوهريره را برايش تلاوت نمود که مسابقه تنها در پياده روي يا اسب سواري يا نيزه پراني نيست. آن‏گاه غياث به جهت خوشنودي مهدي عباسي کبوتربازي را نيز اضافه کرد. لذا مهدي دستور داد تا ده هزار درهم به او جايزه دهند...

ابن ابي الحديد از استاد خود ابوجعفر نقل مي‏کند که روايت شده معاويه به سمرة بن جندب صد هزار درهم داد تا روايت کند اين آيه در مذمّت علي بن ابي طالب نازل شده است: «وَمِنَ النّاسِ مَنْ يُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلي ما في قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ - وَإِذا تَوَلَّي سَعي فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَيُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ»؛«و از مردم، کساني هستند که گفتار آنان، در زندگي دنيا مايه اعجاب تو مي‏شود و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مي‏گيرند. [اين در حالي است که]آنان، سرسخت‏ترين دشمنانند. [نشانه آن، اين است که] هنگامي که روي برمي‏گردانند [و از نزد تو خارج مي‏شوند]، در راه فساد در زمين، کوشش مي‏کنند، و زراعت‏ها و چهارپايان را نابود مي‏سازند. [با اين‏که مي‏دانند] خدا فساد را دوست نمي‏دارد.»

و اين‏که آيه دوم در شأن ابن ملجم نازل شده است: «وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»؛ «بعضي از مردم [با ايمان و فداکار، همچون علي‏عليه السلام در ليلة المبيت به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبرصلي الله عليه وآله]، جان خود را به خاطر خشنودي خدا مي‏فروشند.» او قبول نکرد. معاويه پيشنهاد دويست هزار درهم را به او داد. باز قبول نکرد. پيشنهاد سيصد هزار درهم را به او داد، باز قبول نکرد، تا اين‏که پيشنهاد چهارصد هزار درهم را به او داد، قبول کرد و اين روايت را جعل نمود.

ابن جوزي از اسحاق بن ابراهيم حنظلي نقل کرد که گفت: «از پيامبرصلي الله عليه وآله در فضيلت معاويه هيچ گونه حديثي صحيح نيست».

جعل حديث در ياري مذهب

برخي نيز در تأييد دين يا مذهب خود و تشويق مردم به آن و تثبيت قلوب آنان رواياتي را جعل کرده و به پيامبرصلي الله عليه وآله نسبت داده‏اند.

قرطبي مي‏گويد: «به رواياتي دروغين و اخباري باطل در فضيلت سوره‏هاي قرآن و فضيلت برخي از اعمال که برخي جعل کرده التفاتي نيست، کاري که جماعت بسياري آن را مرتکب شدند...».

بالاتر از اين، برخي احاديثي را در مدح امامان مذهب خود جعل کرده و به پيامبرصلي الله عليه وآله نسبت داده‏اند، همانند آنچه درباره ابوحنيفه نقل شده است.  و نيز پيروان هر مذهب فقهي احاديثي را در مدح امام خود جعل کرده و به پيامبرصلي الله عليه وآله نسبت داده‏اند

  • راههاي بازنگري

تنها راه صحيح نزد اهل سنت براي بازنگري و تصحيح حديث بررسي آن در پرتو سندهاي حديث است، که در صورت صحّت سند و دارا بودن ضوابط صحّت مورد استقبال آنان قرار گرفته و آن‏ها را به صحّت متّصف مي‏سازند.

ولي در قبول خبر تنها اکتفا بر صحّت سند آن کافي نيست، بلکه وراي آن احتياج به امر ديگري است که همان عدم شذوذ در خبر است. و به تعبير ديگر: لازم است که خبر مشتمل بر اشکالي در متن نيز نباشد.

احمد بن حنبل از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود: «اذا سمعتم الحديث عنّي تعرفه قلوبکم و تلين له اشعارکم و ابشارکم و ترون انّه منکم قريب، فانا اولاکم به، و اذا سمعتم الحديث انّي تنکره قلوبکم و تنفر منه اشعارکم و ابشارکم و ترون انّه منکم بعيد، فانا ابعدکم منه»؛  «هر گاه حديثي از من شنيديد که قلوب شما به آن معرفت مي‏کند و با عقل شما انس دارد و سبب بشاشت شما مي‏شود، و مشاهده مي‏کنيد که آن حديث به شما نزديک است، پس من سزاوارتر به آن هستم. و هر گاه حديثي را از من شنيديد که قلوب شما آن را انکار مي‏کند و عقول شما از آن نفرت دارد و از آن شاد نمي‏شود، و از خود آن را دور مي‏بينيد، پس من از شما نسبت به آن دورترم.»

لذا به جا است تا حديث را با ميزان‏هايي ديگر غير از سند آن نيز مورد نقد و بررسي قرار دهيم تا به واقع حديث رهنمون شويم.

اينک به برخي از راهکارها در اين زمينه اشاره مي‏کنيم:

 

عرض حديث بر قرآن

عرض حديث بر سنت متواتر

عرض حديث بر عقل قطعي

عرض حديث بر تاريخ صحيح

عرض حديث بر اتفاق امت

 

عرض حديث بر قرآن

 

قرآن کريم اوّلين مرجع و منبع براي مسلمانان در مجال عقيده و احکام است. قرآن خودش را چنين معرفي مي‏کند: «وَنَزَّلْنا عَلَيْکَ الْکِتابَ تِبْياناً لِکُلِّ شَيْ‏ءٍ»؛  «ما کتاب [قرآن] را بر تو نازل کرديم در حالي که روشن کننده هر چيزي است.»

بدين جهت، قرآن ميزان حقّ و باطل درباره مسائلي است که به عقيده و شريعت از راه روايات نسبت داده مي‏شود، لذا بايد حديث را با قرآن سنجيد.

فخر رازي از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود: «اذا روي لکم عنّي حديث فاعرضوه علي کتاب اللَّه، فانّ وافقه فاقبلوه والّا فردّوه»؛  «هر گاه از من حديثي به نظر شما رسيد آن را بر کتاب خدا عرضه کنيد اگر آن را موافق با کتاب خدا يافتيد قبول کنيد وگرنه آن را رد نماييد.»

ايّوب بن حر مي‏گويد: از امام صادق‏عليه السلام شنيدم که مي‏فرمود: «کلّ شي‏ء مردود الي الکتاب و السنة، و کلّ شي‏ء لايوافق کتاب اللَّه فهو زخرف»؛  «هر چيزي به کتاب و سنت باز مي‏گردد. و هر چيزي که با کتاب خدا موافق نباشد باطل است.»

مقصود از عرض حديث بر قرآن احراز عدم مخالفت حديث با قرآن است، نه اين‏که به طور حتم بايد آيه‏اي موافق با حديث در قرآن وجود داشته باشد.

از باب نمونه: مسلم در صحيح خود از عمر بن خطّاب نقل کرده که پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «الميّت يعذّب في قبره بما نيح عليه»؛  «مرده با نوحه‏سرايي اهلش بر او عذاب مي‏شود.»

مفاد اين روايت با قرآن سازگاري ندارد؛ زيرا خداوند متعال مي‏فرمايد: «وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري»؛«و هيچ گنه‏کاري گناه ديگري را متحمّل نمي‏شود.»

 عرض حديث بر سنت متواتر

 سنت متواتر همانند قرآن کريم قطعي است، لذا سنت متواتر نيز مي‏تواند همانند قرآن مرجع و معيار تمييز حق از باطل باشد. لذا در روايت ايّوب بن حرّ خوانديم که امام صادق‏عليه السلام فرمود: «هر چيزي بايد به کتاب و سنت بازگردد».

و نيز در روايت عمر بن حنظله از امام صادق‏عليه السلام آمده است که درباره دو خبر متعارض فرمود: «... ينظر الي ما وافق حکمه الکتاب و السنة فيؤخذ به»؛«... نظر مي‏شود به آن حديثي که حکمش با حکم کتاب و سنت موافق است و به آن اخذ مي‏شود.»

 

عرض حديث بر عقل قطعي

 

عقل در اسلام از جايگاه ويژه و رفيعي برخوردار است، و مقصود به آن احکامي است که تمام عقلا با قطع نظر از نزاع‏ها و تعصّبات و پيش فرض‏ها بر آن اتفاق دارند، نظير حکم عقل به اين‏که هر پديده‏اي احتياج به علّت دارد، و دور و تسلسل باطل است، و عدل حسن و ظلم قبيح است. اين‏ها احکام عقليه‏اي است که سنگ آسياب عقيده و شريعت بر آن دور مي‏زند، و اگر کسي آن‏ها را منکر شود حتي نمي‏تواند وجود خدا را ثابت کند.

خداوند متعال مي‏فرمايد: «فَبَشِّرْ عِبادِ - الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَأُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»؛  «پس بندگان مرا بشارت ده. همان کساني که سخنان را مي‏شنوند و از نيکوترين آن‏ها پيروي مي‏کنند، آنان کساني هستند که خدا هدايتشان کرده و آن‏ها خردمندانند.»

و نيز در قرآن تشويق به تعقّل و تفکّر نموده است. از اينجا استفاده مي‏شود که منطق عقل حجّت قطعي بين خداوند سبحان و بندگان او است. و لذا مي‏تواند مقياس ديگري براي تمييز حق از باطل باشد.

 

عرض حديث بر تاريخ صحيح

 

مقصود از تاريخ صحيح قضايايي است که بزرگان مسلمين و سيره‏نويسان و مورّخين بر آن اتفاق داشته و آن‏ها را يکي از معيارهاي تمييز بين خبر صحيح از باطل دانسته‏اند.

از باب نمونه: از قضاياي مسلّم تاريخي اين است که پيامبرصلي الله عليه وآله دو بار بين خود و حضرت علي‏عليه السلام عقد اخوّت بست و نيز اجازه داد که تنها درب خانه حضرت به روي مسجد باز باشد، لذا روايات ديگر که اين دو امتياز را براي ابوبکر نيز ثابت کرده مردود بوده و يا بايد آن را توجيه نمود.

عرض حديث بر اتفاق امت

اگر امت بر مطلبي اتفاق کردند دليل قطعي بر حقّانيت آن است، و اين راه و منهجي است که شيعه و عامه بر آن اتفاق دارند، گرچه شيعيان، اعتبار اتفاق و اجماع امت را به اعتبار کشف از قول معصوم مي‏دانند.

بر اين اساس، اگر حديثي مخالف با اتفاق امت بود از اعتبار ساقط بوده و محکوم به جعل و وضع است.

از باب نمونه: طحاوي به سندش از انس نقل کرده که گفت: از آسمان برف باريد. ابوطلحه به ما گفت: براي ما از اين برف بياور. آن‏گاه در حالي که روزه‏دار در ماه رمضان بود از آن بخورد. من به او گفتم: آيا در حالي که روزه داري از آن مي‏خوري؟ گفت: اين برفي است که از آسمان فرود آمده و ما با آن شکم‏هاي خود را پاک مي‏کنيم، و آن طعام يا آشاميدني نيست! انس مي‏گويد: من نزد رسول خداصلي الله عليه وآله آمدم و اين مطلب را به او خبر دادم. حضرت فرمود: آن را از عمويت بگير و قبول کن».

در حالي که اين روايت با اتفاق و اجماع امت مخالفت دارد که مطلق اکل و شرب مبطل روزه است. و لذا مي‏توان حکم به وضع و جعل اين حديث نمود. و لذا سيوطي آن را در احاديث جعلي برشمرده است.

 

  • ارزيابي احاديث نزد شيعه

 

برخي از علماي اهل سنت گمان مي‏کنند شيعه معتقد به تمام رواياتي است که در مصادر حديثيش آمده است، و لذا با اين گمان و خيال در صدد برآمده تا به جهت وجود برخي روايات در مصادر شيعه که از حيث متن به نحوي مشکل دارد بر شيعه و تراث حديثي او ايراد وارد کنند؛ در حالي که علماي شيعه هرگز چنين اعتقادي را راجع به کتاب‏هاي حديثي خود ندارند، آنان حتي در رابطه با کتب اربعه حديثي خود چنين ادّعايي را ندارند تا چه رسد به کتاب‏هايي در مرتبه پايين‏تر که هيچ کسي ادّعا نکرده تمام روايات آن صحيح‏السند و از حيث متن صحيح و مطابق با واقع است. جالب آن است که خود مؤلّفان اين کتاب‏ها نيز چنين ادّعايي را نداشته‏اند. از باب مثال: مرحوم علامه مجلسي درباره احاديثي که در موسوعه خود به نام «بحارالأنوار» آورده مي‏فرمايد: «اعلم انّ الغلوّ في النبيّ و الأئمةعليهم السلام انّما يکون بالقول بألوهيّتهم او بکونهم شرکاء للَّه في العبودية او في الخلق و الرزق او انّ اللَّه تعالي حلّ فيهم او اتّحد بهم، او انّهم يعلمون الغيب بغير وحي او الهام من اللَّه تعالي او بالقول في الأئمةعليهم السلام انّهم کانوا أنبياء او القول بتناسخ ارواحهم بعضهم الي بعض، او القول بانّ معرفتهم تغني عن جميع الطاعات و لاتکليف معها بترک المعاصي.

و القول بکلّ منها الحاد و کفر و خروج عن الدين کما دلّت عليه الأدلّة العقلية و الآيات و الأخبار السالفة و غيرها، و قد عرفت انّ الأئمةعليهم السلام تبرّؤوا منهم و حکموا بکفرهم و أمروا بقتلهم، و ان قرع سمعک شي‏ء من الأخبار الموهمة لشي‏ء من ذلک فهي امّا مأوّلة او هي من مفتريات الغلاة»؛  «بدان که غلوّ در پيامبران و امامان‏عليهم السلام به آن است که معتقد به الوهيت يا شرکت آنان در عبوديت يا در خلق و رزق شويم. يا اين‏که بگوييم: خداوند متعال در آنان حلول کرده يا با آنان متّحد شده است. يا اين‏که آنان علم غيب را بدون وحي يا الهامي از خداوند متعال مي‏دانند. يا اين‏که درباره امامان بگوييم: آنان پيامبرند، يا قائل به تناسخ ارواح آنان بعضي در بعضي ديگر شويم. يا معتقد شويم که معرفت آنان ما را از جميع طاعات بي‏نياز مي‏کند و لذا با معرفت آنان تکليفي به ترک معاصي نيست.

و اعتقاد به تمام اين موارد کفر و خروج از دين است، آن گونه که ادله عقليه و آيات و اخبار پيشين و ديگر روايات بر آن دلالت دارد. و تو فهميدي که امامان‏عليهم السلام از آنان تبرّي جسته و به کفرشان حکم کرده و به کشتنشان فرمان داده‏اند. و هر گاه به گوشت چيزي از اين نوع اخبار که موهم چيزي از اين مطالب است خورد، آن‏ها را يا بايد تأويل کني و يا اين‏که آن‏ها را از افترائات غلات بداني.»

حال با اين توصيف چگونه مي‏توان بر علماي شيعه به جهت وجود روايات غلو يا ديگر رواياتي که با عقل قطعي يا قرآن يا سنت متواتر يا... مخالف است ايراد گرفت و بر آنان هجوم برد. اين اشکال بر علماي اهل سنت وارد است که اسم صحاح را بر شش کتاب حديثي خود گذاشته‏اند، خصوصاً دو کتاب از آن شش کتاب را که تالي تلو قرآن در صحّت مي‏دانند و از آن به صحيحين يعني صحيح بخاري و صحيح مسلم تعبير مي‏کنند. اين اشکال به آنان وارد است که با وجود چنين اعتقادي به اين دو کتاب چرا اين گونه احاديث در آن آمده و شما به آن اعتقاد داريد؟!

 

  • ارزيابي صحيحين نزد عامه

 

همان‏گونه که اشاره شد اهل سنت ديدگاه خاصي نسبت به صحاح خود خصوصاً صحيح بخاري و صحيح مسلم دارند، اينک برخي از عبارات آن‏ها را درباره اين دو کتاب خصوصاً صحيح بخاري ذکر مي‏کنيم:

1 - چلبي مي‏گويد: «کتاب‏هايي که در علم حديث تصنيف شده بيش از حدّ شمارش است، جز آن‏که سلف و خلف اتفاق کرده‏اند بر اين‏که صحيح‏ترين کتاب بعد از کتاب خداي سبحان و متعال صحيح بخاري و سپس صحيح مسلم است».

2 - محمّد بن يوسف شافعي مي‏گويد: «... کتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم صحيح‏ترين کتاب بعد از کتاب خداي عزيز است».

3 - ذهبي مي‏گويد: «و امّا جامع صحيح بخاري، جليل‏ترين کتاب و برترين کتابي است که بعد از کتاب خداوند عزّوجلّ نوشته شده است».

4 - ابوعلي نيشابوري مي‏گويد: «در زير آسمان صحيح‏تر از کتاب «مسلم» نيست».

5 - نووي مي‏نويسد: «همانا صحيح‏ترين کتاب بعد از قرآن صحيح بخاري و صحيح مسلم است، و کتاب بخاري صحيح‏تر و پرفايده‏تر است...».

او نيز در مقدمه شرح خود بر صحيح مسلم مي‏نويسد: «علما اتفاق کرده‏اند بر اين‏که صحيح‏ترين کتاب بعد از قرآن عزيز صحيح بخاري و صحيح مسلم است. و امت اين دو کتاب را تلقي به قبول کرده است».

6 - قسطلاني مي‏گويد: «امت اتفاق کرده بر اين‏که اين دو کتاب تلقّي به قبول شده است...».

7 - ابن حجر هيتمي مکّي مي‏نويسد: «صحيح بخاري و صحيح مسلم به اجماع بزرگان صحيح‏ترين کتاب بعد از قرآن است».غلو و مدح زياد درباره اين دو کتاب را به حدّي رسانده‏اند که حتي خواب‏هايي را نقل کرده و در تأييد اين دو کتاب مطالبي را به پيامبرصلي الله عليه وآله نسبت مي‏دهند.

حال با وجود اين حد اعتبار براي اين دو کتاب اگر مطلبي مخالف با عقل است، بايد بر آن اعتراض نمود، نه کتب حديثي شيعه که چنين غلوّي را علماي شيعه درباره هيچ يک از کتاب‏هاي حديثي خود ندارند.