بررسي روايات معارض اهل سنت / بررسي حديث «اصحابي کالنجوم»
بررسي روايات معارض اهل سنت / بررسي حديث «اصحابي کالنجوم»
از جمله احاديث شايع و معروفي که اهل سنت زياد به آن استدلال کرده و به کار ميبرند؛ در حالي که اصلي ندارد، حديث «اصحابي کالنجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم» است. اينان ميگويند که پيامبر فرمود: اصحاب من به مانند ستارگاناند به هر کدام از آنها اقتدا کنيد هدايت مييابيد.
آنان به اين حديث در مقابل حجيّت سنت اهل بيتعليهم السلام احتجاج کرده و سنت صحابه را مصدر تشريع و استنباط قرار دادهاند. لذا جا دارد که اين حديث را از حيث سند و دلالت مورد بحث و بررسي قرار دهيم.
مفهوم صحابه
-
مفهوم اصطلاحي صحابه
-
آراي مختلف در مورد صحابي
-
تضعيف حديث
-
بررسي کلي روايات
-
الباني و تضعيف سندهاي حديث
-
بررسي دلالت حديث
مفهوم صحابه
خليل بن احمد فراهيدي ميگويد: «صِحابه: مصدر (صاحبک) و صاحب به معناي نعتي است، ولي در کلام، غالباً به معناي اسمي به کار ميرود».
راغب اصفهاني ميگويد: «صاحب به معناي ملازم است؛ يعني کسي که ملازم کسي يا چيزي است، خواه مصاحبتش با بدن باشد که اين معناي حقيقي است و در اکثر اوقات استعمال دارد، يا به عنايت و همّت است که اين هم يک نوع مصاحبت است ولو مجازاً...»
معناي لغوي اين کلمه در قرآن کريم در موارد متعدد به کار رفته که تمام آنها مشترک در معناي معاشرت و ملازمت است.
مفهوم اصطلاحي صحابه
درباره مفهوم اصطلاحي صحابه، آراي مختلفي وجود دارد:
1 - صحابي کسي است که با پيامبرصلي الله عليه وآله معاشرت داشته ولو ساعتي.
2 - صحابي کسي است که معاصر پيامبرصلي الله عليه وآله است هر چند او را نديده باشد.
3 - صحابي در نظر اصوليين اهل سنت به کسي اطلاق ميشود که پيامبرصلي الله عليه وآله را ملاقات کرده و از خواص او گرديده و او را مدّتي متابعت و همراهي کرده است، به گونهاي که اطلاق لفظ «مصاحبت» درباره او صادق باشد ولي از حيث مقدار مصاحبت اندازهاي ندارد.
4 - صحابي کسي است که با پيامبرصلي الله عليه وآله مصاحبت طولاني داشته و از او علم اخذ نموده است.
5 - مطابق نظر شيعه امامي، صحابي کسي است که پيامبرصلي الله عليه وآله را ملاقات نموده و به او ايمان آورده و مسلمان از دنيا رفته است. در حقيقت، مدرسه اهل بيتعليهم السلام صحابي را در معناي لغوي آن که همان مصاحبت و ملازمت و معاشرت است به کار ميبرد لکن با قيد ايمان و بقاي بر اسلام تا آخر عمر.
آراي مختلف در مورد صحابي
عالمان و مورّخان در مورد صحابه ديگاههاي مختلفي دارند که به برخي از آنها اشاره ميکنيم:
1 - کفر جميع صحابه؛ اين رأي از فرقه کامليه است، که با قرآن و حديث و سيره صحابه و عقل، مخالف است، و شيعه امامي نيز از آن متبرّي است.
2 - رأي شيعه امامي و برخي از اهل سنت؛ به اين معنا که در ميان صحابه افراد مختلفي از عادل و فاسق وجود داشتهاند، از اين رو مجرد مصاحبت با رسول خداصلي الله عليه وآله باعث نميشود که کسي تکويناً عادل گردد.
3 - عدالت جميع صحابه قبل از دخول در فتنه؛ اين رأي از معتزله است، آنان معتقد به فسق کساني هستند که در جنگ با اميرالمؤمنينعليه السلام شرکت کردند.
4 - تأويل و توجيه مواقف صحابه؛ مطابق اين رأي بايد تمام کارهاي صحابه که در ظاهر مخالف با اسلام و ظواهر دين است، توجيه نمود.
5 - عدالت جميع صحابه؛ مطابق اين رأي - که نظر اکثر اهل سنت است - تمام صحابه عادل بوده و با عدالت از دنيا رفتهاند.
براي توضيح بيشتر به بحث «عدالت صحابه» مراجعه شود.
تضعيف حديث
با مراجعه به کتابهاي اهل سنت و اقوال رجاليين و حديثشناسان به دست ميآيد که حديث «اصحابي کالنجوم» از هيچ گونه اعتباري نزد آنان برخوردار نيست. اينک به عبارات برخي از آنها اشاره ميکنيم:
1 - احمد بن حنيل (241)
صاحب کتاب «التيسير» از احمد بن حنبل نقل ميکند که حديث «نجوم» غير صحيح است.
2 - ابوبکر بزّار (292)
حافظ ابن عبد البرّ به سندش از ابوبکر بزار نقل کرده که گفت: «شما از آنچه از پيامبرصلي الله عليه وآله روايت ميشود و در دستان عموم مردم است سؤال کرديد که پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «اصحابي کمثل النجوم - او اصحابي کالنجوم - فبأيّها اقتدوا اهتدوا؟ اين کلامي است که هرگز صحيح نميباشد...» .
3 - ابن عدي (365)
ابن عدي معروف به ابن قطّان حديث «النجوم» را در کتاب «الکامل» خود آورده که موضوع آن احاديث ضعيف و موضوع است.
4 - ابن حزم (456)
ابن حزم نيز از جمله افرادي است که حديث «نجوم» را تکذيب و حکم به بطلان و وضع آن کرده است. او ميگويد: «به تحقيق ظاهر شد که اين روايت در اصل ثابت نيست، بلکه شکي نيست که دروغ است؛ زيرا خداوند متعال در حق پيامبرش فرمود: «ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي - إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي».اگر کلام او عليه الصلاة و السلام در شريعت، تمامش بر حق و واجب است پس بدون شک از ناحيه خداوند است. و هر چه از ناحيه او است در آن اختلافي نيست؛ زيرا خداوند ميفرمايد: «وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً کَثِيراً»،
خداوند از تفرقه و اختلاف نهي کرده است آنجا که ميفرمايد: «وَ لا تَنازَعُوا»
پس محال است که خداوند امر کند رسولش را به متابعت مطلق از صحابه در حالي که در ميان آنها فردي وجود دارد که شيئي را حلال ميکند در حالي که ديگري آن را حرام ميداند. و اگر چنين ميبود بايد فروش شراب حلال ميبود؛ زيرا سمرة بن جندب آن را حلال دانسته است. و نيز بايد خوردن تگرگ براي روزهدار به جهت اقتدا به ابي طلحه حلال باشد، و از طرفي ديگر به جهت اقتدا به ديگران از صحابه حرام گردد...
آنگاه ميگويد: چگونه جايز است تقليد قومي که گاهي خطا کرده و گاهي به صواب رفتهاند.
و در جايي ديگر ميگويد: تنها چيزي که بر ما واجب است متابعت آن چيزي است که در قرآن از جانب خداوند نازل شده و براي ما دين اسلامي را تشريع کرده است. و آنچه از رسول خداصلي الله عليه وآله به طور صحيح رسيده و خداوند کلام او را به عنوان بيان دين به حساب آورده است...
غلط کردهاند کساني که ميگويند: اختلاف رحمت است، آنگاه احتجاج ميکنند به حديثي که به پيامبر نسبت داده شده که فرمود: «اصحابي کالنجوم بايّهم اقتديتم اهتديتم»، اين حديث باطل و دروغ بوده و از توليدات اهل فسق است....
5 - ابن عبد البرّ (436)
او به سندش از ابن عمر حديث «نجوم» را نقل ميکند و در آخر ميگويد: «اين سندي است غير صحيح که به آن حجت قائم نميشود».
6 - ابن الجوزي (597)
او بعد از نقل اين حديث از عمر بن خطّاب ميگويد: «اين حديثي است غير صحيح؛ زيرا در سندش نعيم وجود دارد که مجروح بوده و نيز عبدالرحيم است که يحيي بن معين او را کذّاب ميداند».
7 - شمس الدين ذهبي (748)
او در کتاب «ميزان الاعتدال» در ترجمه جعفر بن الواحد هاشمي قاضي بعد از تضعيف او ميگويد: از بلاياي او جعل حديث «نجوم» است.
و نيز در ترجمه زيد العمّي بعد از نقل حديث «نجوم» تصريح به بطلان آن نموده است.
8 - ابن قيّم جوزيه (751)
او ميگويد: «اين حديث - حديث نجوم - از طريق اعمش از ابوسفيان بن جابر و از حديث سعيد بن مسيّب از ابن عمر، و از طريق حمزه جزري از نافع از ابن عمر نقل شده که هيچ يک از آنها ثابت نيست».
9 - ابن الهمام حنفي (861)
او که از بزرگان حنفيه است، ميگويد: حديث نجوم شناخته شده نيست.
10 - جلالالدين سيوطي (911)
او بعد از نقل اين حديث در «الجامع الصغير» تصريح به ضعف آن نموده است.
11 - قاضي شوکاني (1250)
او در بحث «حجيت اجماع» ميگويد: «و نيز حديث "اصحابي کالنجوم بأيّهم اقتديتم" افاده حجيت قول هر يک از آنها را دارد. و در اين حديث گفتار معروفي است؛ زيرا در رجال آن عبدالرحيم عمّي از پدرش وجود دارد که هر دو جدّاً ضعيفاند. بلکه ابن معين، عبدالرحيم را کذّاب معرّفي کرده است...
اين حديث طريقي ديگر دارد که در آن حمزه نصيبي است که او نيز جداً ضعيف است. بخاري او را منکر الحديث معرّفي کرده و ابن معين ميگويد: او بيارزش است. و ابن عدي گفته است که عموم روايات او موضوع و جعلي است. و نيز اين حديث از طريق جميل بن زيد نقل شده که مجهول است»
12 - محمّد ناصرالدين الباني (معاصر)
او حديث «نجوم» را در کتاب «سلسلة الأحاديث الضعيفة و الموضوعة» آورده و بعد از نقل آن ميگويد: «اين حديث موضوع و جعلي است».
بررسي کلي روايات
حديث «اصحابي کالنجوم» را برخي از صحابه نقل کردهاند که همه آن روايات از ضعف سندي برخوردار است:
1 - روايت عبداللَّه بن عمر
در سند روايت او عبدالرحيم بن زيد و زيد العمّي وجود دارند که هر دو ضعيفاند.
2 - روايت عمر بن خطّاب
در سند روايت او نعيم بن حماد و عبدالرحيم بن زيد و زيد العمّي وجود دارند که همگي ضعيفاند.
3 - روايت جابر بن عبداللَّه انصاري
از جابر با يک سند دارقطني حديث «نجوم» را نقل کرده که در آن سند حميد بن زيد وجود دارد که مجهول است. و در سند ديگرش ابوسفيان و سلام بن سليم و حارث بن غصين وجود دارند که ضعيف و يا مجهولند.
4 - روايت عبداللَّه بن عباس
در سند اين روايت سليمان بن ابي کريمه و جويبر بن سعيد و ضحاک بن مزاحم وجود دارند که همگي از ضعفا به حساب ميآيند.
5 - روايت ابوهريره
در سند اين روايت نيز جعفر بن عبدالواحد قاضي هاشمي وجود دارد که متّهم به جعل حديث و کذب است.
6 - روايت انس بن مالک
در سند اين روايت بشر بن حسين وجود دارد که ابوحاتم او را دروغگو ميداند. و نيز ابن حجر کلماتي را از علما در مذمّت او در «لسان الميزان» آورده است.
الباني و تضعيف سندهاي حديث
ناصرالدين الباني وهابي در کتاب «سلسلة الأحاديث الضعيفة» حديث را با تعبيرات گوناگون آورده و همه را تضعيف کرده است. اينک به طور خلاصه به آن اشاره ميشود:
1 - ابن عبد البرّ و ابن حزم از طريق سلام بن سليم و او از حارث بن غصين، از اعمش از ابوسفيان، از جابر نقل کرده که پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «اصحابي کالنجوم، بايّهم اقتديتم اهتديتم».
ابن عبد البر ميگويد: «اين حديثي است که قابل احتجاج نيست؛ زيرا حارث بن غصين مجول است».
ابن حزم نيز ميگويد: «اين روايت ساقط است؛ زيرا ابوسفيان ضعيف است. و سلام بن سليمان از کساني است که احاديث ضعيفالسند را روايت ميکند، و اين حديث بدون شک از جمله آنها است».
آنگاه الباني ميگويد: «بار اين حديث بر دوش سلام بن سليم است و علما اجماع بر ضعف او دارند. ابن خراش ميگويد: «او کذّاب است». و ابن حبّان گفته: او احاديث جعلي روايت ميکند... و به همين جهت است که احمد گفته: «اين حديث صحيح نيست» همانگونه که ابن قدامه در کتاب «المنتخب» به آن اشاره کرده است.
آنگاه الباني ميگويد: «گفتار شعراني که اين حديث را نزد اهل کشف صحيح دانسته، باطل است؛ زيرا تصحيح احاديث از طريق کشف بدعت صوفي است و اعتماد بر اين طريق منجرّ به تصحيح احاديث باطلي ميشود که هيچ اصل و اساسي ندارد، همانند اين حديث؛ به جهت آنکه کشف، بهترين حالاتش بر فرض صحّت همانند رأي است که گاهي به خطا و گاهي به صواب ميرود. و اين در صورتي است که هوا و هوس در آن راه پيدا نکرده باشد.
2 - خطيب و قبل از او ابوالعباس اصمّ، و او از بيهقي و ديلمي و ابن عساکر از طريق سليمان بن ابي کريمه از جويبر از ضحاک از ابن عباس نقل کرده که پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «مهما اوتيتم من کتاب اللَّه فالعمل به لا عذر لأحدکم في ترکه، فإن لم يکن في کتاب اللَّه، فسنة ماضية، فان لم يکن سنّة منّي ماضية فما قال اصحابي، انّ اصحابي بمنزلة النجوم في السماء، فأيّها اخذتم به اهتديتم، و اختلاف اصحابي لکم رحمة»؛ «هر چه که از کتاب خدا به شما رسيده بايد به آن عمل کنيد و براي هيچ کس عذري در ترک آن نيست، اگر در کتاب خدا نبود پس به سنت حتمي عمل کنيد، و اگر سنّتي از من يافت نشد به آنچه اصحابم ميگويند عمل نماييد؛ زيرا اصحابم به منزله ستارگان در آسماناند، به هر کدام تمسک کنيد هدايت يافتهايد. و اختلاف اصحابم براي شما رحمت است».
آنگاه ميگويد: «اين سند جدّاً ضعيف است. ابن ابي حاتم، سليمان بن کريمه را ضعيف الحديث معرفي کرده است. و جويبر پسر سعيد ازدي مطابق رأي دارقطني و نسائي و ديگران، متروک است. و ابن مديني نيز او را تضعيف نموده است.
بيهقي بعد از نقل اين حديث گفته: اين حديث متنش مشهور است ولي سندهاي آن همگي ضعيف بوده و هيچ سندي براي آن به اثبات نرسيده است.
آنگاه ميگويد: تحقيق در مطلب آن است که اين حديث جداً ضعيف است به جهت آنچه درباره جويبر گفته شد...».
3 - ابن بطّه و خطيب و ديلمي و ابن عساکراز طريق نعيم بن حماد از عبدالرحيم بن زيد عمِّي از پدرش از سعيد بن مسيب از عمر بن خطّاب نقل کرده که پيامبر فرمود: «سألت ربّي فيما اختلف فيه اصحابي من بعدي، فاوحي اللَّه اليّ: يا محمّد! انّ اصحابک عندي بمنزلة النجوم في السماء، بعضها أضوأ من بعض، فمن أخذ بشيء ممّا عليه من اختلافهم فهو عندي علي هدي»؛ «از پروردگار خود در مورد آنچه اصحابم بعد از من در آن اختلاف ميکنند سؤال نمودم. خداوند به من وحي فرستاد که اي محمّد! همانا اصحاب تو نزد من به منزله ستارگان در آسمانند، برخي روشنتر از برخي ديگر، پس هر کس چيزي از آنچه ايشان - با اختلافي که دارند - برآنند را اخذ کند، او نزد من بر هدايت است».
الباني بعد از نقل اين حديث ميگويد: «اين سندي است موضوع. نعيم بن حمّاد ضعيف است. و عبدالرحيم بن زيد عمِّي کذّاب است، و آفت در اين حديث اوست. و ابن معين او را کذّاب معرفي کرده است. و ذهبي بعد از نقل اين حديث در «ميزان الاعتدال» آن را باطل معرّفي کرده است.
4 - ابن عبدالبر و ابن حزم از طريق ابي شهاب حناط از حمزه جزري، از نافع از ابن عمر نقل کرده که پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «انّما مثل اصحابي مثل النجوم، فأيّهم أخذتم بقوله اهتديتم»؛ «همانا اصحابم به مانند ستارگانند، به گفتار هر کدام اخذ کنيد هدايت يافتهايد».
ابن عبدالبر بعد از نقل اين حديث ميگويد: «اين سندي است غير صحيح». آنگاه الباني ميگويد: «حمزه همان ابن ابي حمزه است که دارقطني او را متروک معرّفي کرده و ابن عدي گفته: عموم مرويات او جعلي است. و ابن حبان درباره او گفته: او از افراد ثقه حديث جعلي نقل کرده است و لذا روايت از او جايز نيست. ذهبي در «ميزان الاعتدال» از او احاديث جعلي را آورده و اين حديث را از جمله آنها به شمار آورده است.
ابن حزم ميگويد: «روشن شد که اين روايت اصلاً ثابت نيست بلکه شکّي در کذب آن نيست... چگونه صحيح است تقليد از قومي که گاهي خطا کرده و گاهي به صواب ميروند.
او نيز ميگويد: وظيفه ما متابعت از آن چيزي است که در قرآن آمده و از رسول خداصلي الله عليه وآله به سند صحيح رسيده است.
و در آخر ميگويد: اين حديث باطل و دروغ بوده و از توليدات اهل فسق به حساب ميآيد به جهاتي:
1 - اين حديث از طريق نقل ثابت نشده است.
2 - صحيح نيست که پيامبرصلي الله عليه وآله امر کند به چيزي که از آن نهي کرده است. ميدانيم که پيامبرصلي الله عليه وآله خبر داده که ابوبکر در فلان تفسيري که داشته به خطا رفته است. و نيز عمر در فلان تأويل دروغ گفته است... و محال است که پيامبرصلي الله عليه وآله امر کند مردم را به متابعت هر کدام از اصحاب که قطعاً خطاکار نيز بودهاند. و اين لازم ميآيد که پيامبرصلي الله عليه وآله امر به متابعت از خطا کرده باشد، و حضرت از اين امر مبرّا است.
3 - در اين حديث گفتاري است باطل و هرگز نميتوان آن را به پيامبرصلي الله عليه وآله نسبت داد؛ زيرا کسي که اراده کرده جهت مَطلع جُدَي را ولي به دنبال مَطلع سرطان برود قطعاً هدايت نخواهد شد، بلکه به گمراهي خواهد افتاد، به جهت اينکه هر ستارهاي قابل هدايت در هر راهي نيست پس اين تشبيه درست نيست. و واضح شد که دروغ است و سقوط آن از اعتبار به طور ضروري واضح است.
و نيز از ابن حزم نقل کرده که او درباره اين حديث ميگويد: «خبري است دروغ، جعلي، باطل و غير صحيح».
بررسي دلالت حديث
حديث «نجوم» از حيث متن نيز بر فرض صحّت سند، قابل مناقشه است؛ زيرا آيا کسي ميتواند باور کند که جميع صحابه بعد از پيامبرصلي الله عليه وآله بر طريق مستقيم بودهاند؟ آيه همه آنها اهليّت براي اقتدا داشتهاند؟ آيا همه آنها به هدايت رسيدهاند تا بتوانند ديگران را نيز به هدايت رهنمون کنند؟ اگر چنين است پس چرا اين همه آيات در قرآن کريم در مذمت طايفهاي از صحابه وارد شده است؟ و نيز اين همه روايات در مذمت جماعتي از آنها از شخص پيامبرصلي الله عليه وآله رسيده است؟ پيامبرصلي الله عليه وآله ميدانست که بعد از او چه اتفاقي خواهد افتاد و امت او به 73 فرقه متفرق خواهند شد. مگر نه اين است که در احاديث «حوض» پيامبرصلي الله عليه وآله خبر از بدعتگذاري جماعتي از صحابه داده و نيز آنان را اهل جهنم دانسته است؟ آيا جماعتي از صحابه اهل فسق و فجور نبودهاند؛ از قبيل:
1 - جماعتي از مشاهير صحابه در قضيه جمل در موضوع «حوأب» دروغ گفته و مردم را نيز تحريض بر گواهي به دروغ کردند. اين موضوع از قضاياي مشهور در کتب تاريخ اهل سنت؛ از قبيل تاريخ طبري، ابن اثير، ابن خلدون، ابي الفداء و مسعودي و ديگران است.
2 - مگر نبود که خالد بن وليد مالک بن نويره را کشت و با زن او بدون عده گرفتن زنا کرد؟
3 - مگر مغيرة بن شعبه با ام جميل زنا نکرد.
4 - مگر سمرة بن جندب در عصر عمر بن خطّاب شراب فروش نبود؟
5 - مگر عبدالرحمن بن عمر بن خطّاب شرابخور در عصر خلافت پدرش در مصر نبود؟
6 - مگر برخي از بزرگان صحابه به احکام شرعي جاهل نبودند؟
7 - مگر معاويه کسي نبود که ربا ميگرفت و هنگامي که ابوالدرداء به او اعتراض کرد که پيامبرصلي الله عليه وآله رباي معاوضي را جايز نميداند در جواب گفت: من اشکالي در آن نميبينم.
و....
نتيجه اينکه: حديث «اصحابي کالنجوم» سنداً و دلالتاً قابل مناقشه بوده و بي اعتبار است و لذا نميتوان به آن استدلال نمود.